
سلام اینم قسمت پنج
از زبان مری :همین طور گریه می کردم ویکی اومد بغلم بغلش به گرمی آدرین حتی بوی آدرین رو می داد چشمم باز شد دیدم خود آدرین هست که میگه کاش هیچ وقت سوسک رو نمی دیدم کاش کاش هیچ وقت پابه این دنیا نداشته بودم 😭😭😭 سرم و بلند کردم تعجب کرد من یه خنده ریز کردم و بوسیدمش
گفتم اشکالی نداره پیشی بعدشم تو نبودی منم نبودم رفتیم خونه وقتی رسیدیم مادر آدرین اومد گفت آدرین من به تو چی گفتم خوب اصلا هرچی اون پرنسس هم باشه ادبیاتش مال ارد و نون من نمی زارم که با یه دختر که اصلا معلوم نیست کی ازدواج کنی ادرین آدرین :بعد حرف مامانم یهو مری با گریه رفت گفتم مریییییییییی صبر کن دویدم رفت تو اتاق گفت برو آقای شاهزاده من هیچی نیستم گفتم نه این طور نیست گفت اووووووه😭😭😭😭😭😭
1ماه بعد مادر مرینت :هر شب با صدای گریه مرینت می خوابیدیم یه شب جیغ زد دستش رو سرش بود هی می گفت اددددررررررین اددددرییییین نتونستم آرامش کنم زنگ زدم به آدرین افزود بیا مرینت دیونه شده
آدرین :بعد حرف مامان مرینت کتم و پوشیدم کیلید ماشین رو برداشتم با اینکه مامانم گفت صبر کن کجا سریع رفتم پام رو گذاشتم رو گاز سریع رسیدم گفتم برین کنار در اتاق رو بستم وقتی مرینت رو تو این حالت دیدم داشتم میمردم رفتم کنارش گفتم دستش رو گرفتم گفتم من اینجا گفت ا..درین پرید بغلم و گفتم آروم باش گفت تنهام نزار گفتم باشه باشه قول میدم
از زبان خواهر مری دیدم خانم واگراست اومده (چه پرووو😑😑😑)گفتم اینجا چی کار می کنی گفت اومدم پسرم رو ببرم گفتم پسرت 20سالشه هم پا داره هم زبون 2تا پا و1زبون اضافه لازم نداره زدم کنار رفت جلو در آدرین :دست مری رو گرفتیم و رفتیم مامانم با داد گفت ادددددرین اینجا چه قلطی می کنی دیدم مری سرش پایینه داره همین جور گریه می کنی گفتم به تو ربط نداره تو مادر من نیستی گفتم سربازا ایشون و به سمت در راهنمایی کنیم بلد نیستن راهم دست مری و گرفتم رفتیم تو حیاط گفت آدرین چی کار کردی گفت تو از همه برام مهم تری سرش رو سینم گذاشته بود و خوابید بردمش تو اتاق پیشش خوابیدم
صبح پسر عمو مری هم سر سفره بود گفت چه عجب آقای (اینا الان دارن صبحونه می خورن مری هست و از زبان ادری )شب خراب کن وا لا اگه من با مری بودم الان وز این نبود چنگال رو تو دستم فشار دادم مری گفت خفشو گفت راست میگم عشقم پرت کردم چنگال رو رفتم تو حیاط از زبان مری :رفتم دنبال آدرین رفتم پیشش از پشت قل قلکش دادم که دستم و برداشت و بوسید اما عصبی بود گفتم ولش کن بیشعوره گفت آخه ندیدی چی گفت گفتم حرف اون خر مهم نیست احساس بین منو تو مهمه بغلم کرد گفت همین طور و خواهد بود
خب بسه تا فردا که خیلی باید با سه قسمت بعد فکر کنم ولی خب دیگه تست های زیادی در این هفته داشتیم
فعلا بستونه
نظر فراموش نشه بای
بای مرسی که خوندی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام بچه ها می خواستم یک موضوع مهم را به شما بگم اینم اینکه من تا قسمت 9گذاشتم ولی تستچی پارت 6را قبول نکرد
بعد که دوباره خوندمش کلا قروقاتی بود با سه همین نذاشتمش و اتفاق خاسی نمی افته
فدای سرت
عالی
لطفاً پارت بعدی رو زود بذار
و اینکه بیشتر بنویس
ما رو آنقدر زجر نده آخه گناه داریم
ممنون 🌹🌹🌹
در پارت بعدی رو بذار 🌹
ممنون عزیزم