خب بی صبرانه برای پارت دوم😃
جیهوب:چیشده جیمین چرا لباست خونیه زخمی شدی؟جیمین :هیچی نگو و اینو ببین"اعضا بعد از دیدن فیلم کپ کردن شوگا:واو خدای من چه ارمی فدا کار و شجاعی نامجون: حالا حالش خوبه طوریش شده؟
جیمین:با بی حالی و ناراحتی به سمت در اتاق عمل اشاره کردم (آخی بچمTT) نامجون:بردنش اتاق عمل😐 کی؟ جیمین :۳۰ دقیقه پیش، نامجون رفت از پرستار پرسید کی میارمش بیرون پرستار گفت معلوم نیست اینطور که معلومه زیاد طول میکشه
نامجون:جیمین پرستار گفت عملش طول میکشه تا وقتی بیارنش بیا بریم خونه دوش بگیر لباستو عوض کن بعد دوباره میایم جیمین:باشه بریم.تا رفتیم خونه من یه دوش گرفتم و لباسم رو عوض کردم و شام خوردیم ۱ ساعت طول کشید جیمین:بچه ها من میرم کوک:میخوای تنها بری؟ نمیشه باید یکی باهات بیاد جیمین:نه خودم تنها میرم کوک:آخه جیمین:گفتم که تنها میرم کوک:باشه جیمین:خداحافظ اعضا هم جواب دادن
جیمین:اعصابم خیلی خورد بود با خودم داشتم فکر های چرت و پرت میکردم که نمیدونم کی رسیدم بیمارستان رفتم اتاق هارو گشتم ارمیه نبود نگران شدم گفتم شاید هنوز نیومده نشستم ۳۰ دقیقه طول کشید دیدم ارمیه رو از اتاق عمل اوردن بیرون یکی از پرستار ها به کره ای گفت:آقا شما همراه این خانوم هستید؟ جیمین:بله حالشون خوبه عملشون به خیر گذشت؟پرستار:بله جیمین:کی به هوش میاد؟ پرستار:۱و ۲ ساعت دیگه ولی تا موقعی که به هوش میاد کنارش بشنید که اگه اتفاقی افتاد مارو صدا کنید جیمین:بله راستی ممنون پرستار:کاری نکردم انجام وظیفه بود
جیمین:کنارش نشستم خدارو شکر هیچ مشکلی مشکلی پیش نیومد ۱ و ۲ ساعت گذشت دیدم ارمیه داره چشماش رو باز میکنه تازه بعد از ۵ دقیقه فهمید که چه خبره ا/ت:جیمین!تو اینجا چکار میکنی؟ جیمین: بنظرت دارم چکار میکنم از تو مراقبت میکنم ا/ت:از من!!! جیمین:اره پس از کی؟(یاد از کی دات کام افتادم خیلی بدم میاد ازش) ا/ت:آخه جیمین:آخه نداره تو خودتو به خاطر من زخمی کردی حالا من باید تو رو به حال خودت ول کنم؟
ا/ت:خیلی ممنون موچی کیوت😊جیمین:خواهش میکنم،تو مغز جیمین:وای خدا اون به من گفت موچیییی جیمین:راستی اسمت چیه؟ا/ت: اسمم ا/ت هست و شروع کردم به تعریف داستان: پدر و مادرمو سال ها پیش از دست دادم و پیش این عموی بد جنسم زندگی میکنم که من اصلا براش مهم نیستم ،هیتر ها بهش پول دادن که شما رو بکشه منم واسه همین امروز اینطوری کردم آخه شما ها خیلی برام مهم هستید
جیمین:ممنون ا/ت:منم با سر تکون دادن جوابش رو دادم بعد سکوت بینمون حکم فرما شد و منم شکستمش ا/ت: راستی شما کی کنسرت دارید؟ جیمین:یک هفته دیگه،چرا؟ ا/ت:آخه میترسم که عموی دیونم بیاد و به شما آسیب بزنه جیمین:نگران نباش ما موقع کنسرت کل استادیوم رو بادیگارد میزاریم ا/ت:پس خیال من راحت باشه؟ جیمین:اره
بعد پرستار اومد داخل اتاق و گفت:ا/ت شما فردا مرخص میشید ا/ت:بله ممنون جیمین:چی گفت؟ا/ت:گفت فردا مرخص میشم وای خدا حالا چکار کنم اگه برم پیش عموم منو میکشه خدااا جیمین:خب بیا پیش ما ا/ت:واقعاااااا جیمین:اره ا/ت:آخه من خجالت میکشم بعدشم طی این چند ساعت به تو عادت کردم میشه باهات هم اتاقی باشم؟ جیمین:چرا که نه باعث افتخارههه (آخی بچم ذوق کرد*-*)
خب پارت ۲ ام تموم شد راستی نتیجه چالش داریم مراقب خودتون باشید 💜دوستتون دارم💜

💜بابای😇💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واو من خودم با شوگا ۲۹
وای سوال درست نیومده سوال چند سال اختلاف سنی داری با بایستت؟
من ۲۳ سال فکر کنم (با موچی😇💜)