پارت ۷ اگر من پیام ها رو نمیبینم ببخشید

از دید تیکی 👈🏻 وقتی به هوش اومدم پلگ بالا سرم بود گفتم بخاطر اونه باید ازشون کمک بگیریم پلگ گفت کدوم معجزه گر ها گفتم موجزع گر من و تو ما باید از وارد خارج شیم (بخاطر دوستان این پارت ابر قهرمانی هست )فردا صبح وقتی بیدار شدم رفتم پایین در زدن باز کردم مرینت بود با یه بسته مذکر اومد گفت کامرون نمی خورید گفتم چرا خیلی می خوریم بعد با هم رفتیم خوردیم گفتم فردا تولد پلگ می خوام برای جشن بگیرم گفتم برج ایفل بهترین جا به بهونه رزرو می یاری و تمامگفام واقعا ممنون بعد ادرین اومد بعد پلگ گفتیم باید با شما صحبت کنیم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
این آخر این داستانها من رو ببخشید ولی واقعا بازدید کمی داره
عزیزم خیلی آدم تو ذوغش میخوره که هیچ کس نظر نده ولی عالی بود
ببخشید ولی فعلا پارت ۸ رو وارد نمی کنم چون خیلی بازدید کننده ها کم شده کسی دیگه دنبال نمیکنه شاید هم متوقف شد