پارت سه ی رماننممممم چون قلبی جالب نشده بود اینو شروع کردم
تیکی :جرعت داری به خودش بگو
من:مگه ..... (این نقطه رو در کامنت ها میگم فقط چون اگه ناظر جون رد کرد تست نپرع) تیکی:تو..... با اومدن آدرین پیش مرینت حرفش قطع شد هیچی نگفت فقط دستش رو کشید و کاری کرد مرینت باهاش هم قدم شه دهنش کرم بالآخره باز کرد گفت:مرینت من باید بهت چیزی بگم خیلی روک و روراست بگم من
:ااادددررریییننن
آدرین یه نفس عمیق میکشه
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
ادامه بده حتما
ج.چ: گذشته پنهان و بالکن نویسندش کاربر m.ides خیلی داستانش باحاله گذشته پنهان غمگینه بالکن شاد
ببین دارم هی کامنت میزارم که پارت بعدی رو بدی😂
راستی رمان های (I understand you, babe 👈من درکت میکنم عزیزم) و (قلمرو عشق) هم خیلی قشنگ هستن😁
کاربر (لیانا ۲) هم داستانای خیلی قشنگی مینویسه😁
ج چ : رمان گروه معجزه آسا ، بالکن و گذشته پنهان رو دنبال میکنم و خیلی دوست دارمشون ، دوست داشتی برو بخون😁
باش
عالییی ادمه بده🙏💐☘😁