
《 Part seven 》《 I love you 》 《 jungwon 》 《 jay 》
توی پارکینگ دوباره بحث شون شد جونگوون نمیخواست سوار ماشین بشه اما جی میخواست این ترسو از بین ببره * سوار شو اتفاقی نمیافته من هستم ^ نمیخوام نمیتونم * نمیشه نتونی ^ چرا میشه دستمو ول کن بزار برم * ولت نمیکنم سوار شو . جی اونقدر دست جونگوون محکم گرفته بود که جای انگشت های کشیده اش رو دستای کوچولوی جونگوون افتاده بود . ^ چرا درک نمیکنی * درک میکنم میدونم میترسی اما نمیتونی تا آخر عمرت با این ترس زندگی کنی ^ دستمو ول کن آخ * ببخشید . جی فشار دستاشو روی دست های جونگوون کم کرد * سوار شو ^ ولم کن . جونگوون بغض کرده بود دلش نمیخواست جی هیونگش اینطوری باهاش رفتار کنه نمیخواست سرش داد بزنه . * جونگوون به من اعتماد نداری ؟ ^ بهت اعتماد دارم ولی... * ولی چی اگه بهم اعتماد داری پس گوش کن اتفاقی نمیافته. یه قطره اشک از چشمای جونگوون روی گونه هاش غلتید جی متوجه شد یکم زیاده روی کرده جونگوون بقل کرد نمیخواست ناراحتش کنه اما ناخواسته داشت از اعتماد جونگوون به خودش سواستفاده میکرد
جونگوون خسته شده بود مدت طولانی وایساده بود واسه همین قبول کرد که سوار شه جی در ماشینو براش باز کرد جونگوون نشست و کمربندشو بست خاطرات دردناک اومدن سراغش جی نشست پشت فرمون و ماشینو روشن کرد جونگوون خودشو بقل کرده بود و معلوم بود چقدر ترسیده ^ میشه ...میشه دستتو بگیرم * چرا که نه با لمس دستای جونگوون این جی بود که آرامش گرفت دلش میخواست هیچوقت دستاشو ول نکنه وقتی ماشین حرکت کرد جونگوون میلرزید تا نصف راه همینطوری بود که یهو حالش بد شد ^ میشه بزنی کنار سرم گیج میره . جی دیگه بهش اسرار نکرد تا همینجاشم خیلی خوب پیش رفته بود بقیه راه پیاده رفتن و توی هتل از هم جدا شدن جی به اتاق آشپز ها رفت همه دور هم جمع شده بودن و راجب یه سری چیز ها حرف میزدن * چیزی شده؟ . جیک جلو اومد بین آشپز ها جیک با جی راحت تر بود + امم یه چیزی شده بیا خودت ببین . جیک گوشیشو به سمت جی گرفت با چیزی که دید خشکش زد سر تیتر خبر ها این بود که جی و جونگوون با هم قرار میزارن چرا این مطلب گذاشتن تو سایت هتل اصن کی گذاشته بود اصن چرا باید برای کسی مهم باشه جی گوشی جیک بهش پس داد و سریعا رفت سمت اتاق نظافتچی ها قبل از اینکه به اونجا برسه جونگوون سر راهش سبز شد
* توام خبرارو شنیدی ^ آره جیمین هیونگ بهم گفت * بیا بریم اتاق رئیس . وقتی رسیدن اتاق رئیس هردو به رئیس جانگ شکایت کردن * حالا که نمیتونید اون مطلب بردارید حداقل بگید کی اونو گذاشته + خودتون برید توی سایت ببینید کی گذاشته . جی و جونگوون از اتاق رفتن بیرون گوشی هاشونو درآوردن و یک صدا گفتن *^ جکسون! * حدس میزدم آخه این پسره چه پدرکشتگی با ما داره آخه جونگوون ^ بله * برو ببین کسی آدرس خونه ی جکسون داره ^ مگه نیومده * نه چند روزی میشه نمیاد سرکار برو دیگه زودباش ^ باشه . جی به سمت اتاق آشپز ها رفت [ از زبان جی ] راستش زیادم از این خبر ناراحت نشدم وقتی دوسش داشتم دیگه خبر رابطه ام با اون چه اهمیتی داشت ولی خب به خاطر خانواده ام مجبور بودم همه توی اون هتل پدر و پدربزرگمو میشناختن و اگه خبر به گوش اونا برسه زنده ام نمیزارن . درهمین حال جونگوون به اتاق نظافتچی ها رسید ^ ببخشید اینجا کسی آدرسی از جکسون نداره . + من دارم. ^ جیمین هیونگ ! میشه بهم بدی + آره بیا . جیمین دلش میخواست زودتر این خبر پاک بشه یه حسایی به جونگوون داشت و از جی خوشش نمیومد یه جورایی اونا رقیب همدیگه بودن جیمین میخواست قبل از اینکه جی اینکارو بکنه به جونگوون اعتراف کنه ولی جی خیلی بیشتر از جیمین با جونگوون صمیمی بود
* اومدی ^ آره از جیمین هیونگ گرفتم * باز جیمین ^ چیشده مگه؟ * زیاد بهش نزدیک نشو ازش خوشم نمیاد ^ چرا هیونگ ؟ * میگم نشو دیگه فقط با خودم بگرد ^ چرا * نگو چرا دیگه ^ خب چرا * ای بابا پسر تو چته همش چرا چرا وقتی یه چیزی میگم بگو چشم ^ چشم { بچم غیرتیه😂 } اونا مجبور بودن تا پایان ساعت کاری تو هتل بمونن و بد برن دنبال جکسون توی اون ساعات جی به اندازه ی کافی اعصابش خورد شد جیمین زیادی به جونگوون نزدیک شده بود جی با خودش فکر کرد اگه به جونگوون راجب احساساتش چیزی نگه ممکنه اونو از دست بده و دیگه هیچوقت آرامش موقع کنار جونگوون بودن و نداشته باشه واسه همین تصمیم گرفت بهش اعتراف کنه هرچی زودتر بهتر
جونگوون از احساستش مطمئن نبود و اینم میدونست جی به پسر ساده ای مثل اون اهمیت نمیده بلاخره ساعت کاری تموم شد اونا به آدرسی که جیمین داده بود رفتن ولی هرجی در زدن کسی باز نکرد جی که کامل مصمم بود باید امشب به جونگوون اعتراف کنه و هیچ چیز غیر از اون براش اهمیت نداشت رسیدن خونه و جونگوون روی مبل ولو شد جی رفت کنارش نشست * میشه یه چیزی بگم ^ بگو * دوست دارم
دقت کردید همه ی اسما با ج شروع میشه جونگوون ، جی ، جکسون ، جیمین ، رئیس جانگ 😂😂

لایک و کامنت فراموش نشه . ناظر جان به خدا هیچی نداره چندبار نوشتم رد کردید هیچی نداره آخه :')
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چ جالب همه اسما با ج شد عالی بید
میگم فسیل شدم بزار دیگه😐
گذاشتم😃
اونی پارت جدید نمیدی ؟
به خدا پنج شش بار گذاشتم
یا رد شد یا غیب شد
واقعا نمیدونم باید چیکار کنم هی مینویسم
باز رد میشه😭😭😭😭
الان تو بررسی عه ولی منتشر نمیشه
اوکی منتظر میمونم
عالی بید💕🙂
عرررررررررررررررررررررررررررررر عالییییییییییییییییییییی بود
مرسی❤😍
اجیییییی اخه اینجا جای تموم کردن داستان بود ؟؟
حالا باید برم تا یه هفته عر بزنم .
اصن من یه مومنت کیس میخوام 😂
آجی نوشتم ولی منتشر نمیشه نمیدونم چرا از دو روز پیش نوشتم 😭😐
عکس پروفت خیلی کیوتههههههههههههه ... راستی اسم کانالتو تو نماشا دیدم .... اونی میشی ؟
park yumi اسم نماشام
آره خودمم
بعله میشم رها هستم ۱۳ سالمه
الان میرم میبینم
های کیوتی ✨👋🏻
ما گروه میچی هستیم گروه ما تازه دبیو کرده و به حمایت نیاز داره ✨🥺
این گروه از سه تا عضو کیوت تشکیل شده ✨🖤
وو کی لی ⭐🖤
پارک ایسو💫🖤
یجی ✨🖤
این سه تا فرشته قراره با استعداد هاشون شگفت زده ات کنن ✨🖤
اسم و فندوممون نونا و رنگ فندوممون هم مشکی هست ✨🖤
نونا شو و از ما حمایت کن ✨🥺
اگر میخوای بیشتر با ما آشنا شی به پروفایلمون سر بزن ✨🖤
باشه 💙
من میخوام یک رمان بنویسم ممنون میشم حمایت کنی :]
وقت کنم حتما 💙
ممنان
اسمشم هست :من یک هیترم!😏
حتما بخون اگه تونستی :)))
خوندم قشنگ بود پارت دو کی مینویسی؟