
سلام دوباره اومدم با یه قسمت جدید الان که دارم این مینویسم قسمت ۱ رو تستچی جان قبول نکرده و نظرات رو ندیدم ولی در این حد بگم که من تا قسمت ۵ رو میزارم ولی اینکه به بعدش رو هم بزارم یا نزارم بستگی به نظرات شما داره خب بریم سراغ داستان
ب{ A :از اینجا به بعد می خوام با یکی از دوستام بنویسم M : سلام می خوام با دوستم شما رو دق مرگ کنم اریکا : حالا نمی خواد بیاین به داد من برسید مردم بابا A : باشه حالا چیزی که زیاده وقته اریکا : خفه A: حالا } یه سر جولوم بود با سه تا بدن که از هم متلاشی شده بودن یه مردم اونجا بود که داشت خون مارسل رو می مکید یه دفعه یه صدایی خنده از پشتم شنیدم داشتم سکته میکردم برگشتم دیدم میشله یه دفعه در باز شد دیدم مارسل بود چراغارو روشن کرد گفت دارین چه غلطی میکنین که میشل از خنده داشت زمین رو گاز میگرفت من این بختک افتادم روش تا میشد زدمش که مارسل گفت این دفعه بدلم رو خوب درست کردی منم داد زدم میکشمت که میشل رفت پشت مارسل منم اومدم گوشیمو پرت کنم تو سرش که خود تو سر مارسل میشل هم دوباره زد زیر خنده بعد رفتیم غذا بخوریم
من دلم صبحونه می خواست غذام رو گذاشتم کنار میشل رفتم صبحونه آوردم که دیدم میشل غذای خودشو منو خورده و حالا افتاده رو صبحونه من منم در رفتم تو اتاق مامان بابام که دیدم چندتا جعبه که اسم من روشه رو میزشون هست کنج کاویم زیاد شد رفتم در جعبه ها رو باز کردم توش پر از عکس و نامه بود عکسا برام عجیب بود آخه تو بعضی ها شون انگاری خون اشام بودن { A : تو نمی خوای به جای نظر دادن به من یکم تو تایپ کمک کنی مردم M : من ک هرچی میگم تو میگی نه A: آخه داری داستان و خیلی جولو می بدی از اونجایی که من با اریکا یه نظر هستیم کنجکاویم بهم اجازه نمی ده از خیر عکسا بگذرم بعد خودتم میگی تو پرانتز راجب عکسا توضیح بده حالا مشکلت با پرانتز M: من مشکلی ندارم فقط میگم زود تر برو نامه هارو بخون میشل : مردم از فوضولی به جای بحث ادامه بدید دیگه } که صدای در اومد منم نمی تونستم از نامه ها بگذرم برای همین چن تاشونو برداشتم خواستم از اتاق برم بیرون که بابام خورد بهم نامه ها ریختن زمین انتظار داشتم بابام الان با اعصبانیت بهم بگه اینا دست تو چیکار میکنه ولی گفت نباید میرفتی داخل اتاق بعد نامه هارو برداشت و رفت من موندم چیکار کنم از یه طرف از رفتارش تعجب کردم از یه طرفه دیگه خیلی میخواستم بدونم تو نامه ها چی بود که
نباید میخوندم که مارسکل دم گوشم گفت داری ب چی فک میکنی؟ منم سکته کردم بعد گفتم تو اینجا چیکار میکنی؟ که گفت این سوالو من باید ازت بپرسم الان ساعت ۹ عه { A: میدونم زمان خیلی زود میگذره ولی می خواستیم از دست میشل خلاص شیم و به جای سکته برسم } رفتم تو اتاقم خواستم بخوابم که یه درد بدی کل بدنمو گرفت خواستم جیغ بزنم که صدام در نمی اومد چند تا سایه دیدم که داشتن از جولوی شیشه رد میشن نمی تونستم کاری کنم که بیهوش شدم فقط صدا ها رو می شنیدم حس کردم دستام خیسن صدای بابام میومد که میگفت نباید این اتفاق می اوفتاد تو قسم خورده بودی صدای مامانم میومد که جیغ میزد ولی صدایی از مارسل در نمی اومد فکر کنم تو شک بود ولی شک چی که کامل بیهوش شدم
دستم ببخشید
وقتی به هوش اومدم رفتگ پایین خیلی تشنم بود رفتم دیدم یکی از خدمت کارا تو اشپز خونه هست چون حال نداشتم گفتم میشه یه لیوان اب بدی که جیغ زد و وسایل تو دستش افتاد زمین رفتم گفتم چی شده که مارسل داد زد اریکا برگشتم گفتم چیشده چته گفت به هوش اومدی ؟ گفتم پنه په تو خواب دارم باهات حرف می زنم که بقلم کرد و گفت تو یه ماه که بیهوش شدی منم خوشکم زد { A : میشه انقدر مخمو نخوری دارم مینویسم M: حوصلم پوکید خو چیکا کنم یکم بده من بنویسم A : تو که به خواستت رسیدی بعد به دم تو معلوم نیست داستان به کجا برسه مرض نخند M: ولی این دلیل نمیشه ک دیگ هیچ کاری نکنم من ادمم حوصلم سر میره، چ نویسنده ی خوبی دارین خخخخخA: مرض نه اینکه تو نمونه ای M: ینی خدایی شنگول تر از تو ندیدم نصف شبه ها انقد بالاپایین میپری (فک کنم داستان از اینجا دیگ بپره چون نویسندمون فعلا مشغوله) A: به توچا می خوام خوش بگذرونم حالا کاری نکن داستانو به گند بکشونماM : بکشون اینارو خودت نوشتی ب من چ A : من با هات قهرم M: بیا لا لا کنیم از بس خمیازه کشیدم اشکام درومد A: نننننه تازه خودتم می خوای با اهنگ بنویسی } که مارسل گفت ولی خوب موقعی بیدار شدی میخواستم
برم مدرسه که از شک اومدم بیرون و گفتم نههههههههههه که مارسل گفت پنج دقیقه وقت داری وگرنه همینجوری میبرمت منم عین خر دویدم تو اتاق و درو بستمو گفتم نمیام که مارسل گفت یا میای یا عین الاغ شوتت میکنم تو مدرسه گفتم تو از کی تا حالا اینجوری شدی گفت از وقتی باتو بودم بعد به اجبار اماده شدم وقتی رسیدیم مدرسه یه ربع تا زنگ مونده بود یه نگاه پکر به مارسل انداختم که خندید دیدم یه نفر اومد پیش مارسل { A: حرفم رو پس میگیرم میخوام تنها بنویسم } و بهش گفت این کیه با هات من بهش نگاه کردمو گفتم از سر کوه اومدی یا ته جنگل مارسل گفت بهتره یه دختر یکم مو ادب تر باشه بعد روبه اون کردو گفت این خواهرمه که میشل از پشت عین کولا پرید رو مو در گوشم جیغ زد من باهاش جیغ زدم چون هم تریسدم هم گوشم درد گرفت که جیغش تموم شد و نگاه کردم دیدم همه دارن مارو نگاه می کنن که اون پسره گفت با این چه جوری تو خونه سر میکنی مارسل گفت اینکه خوبه بداشو ندیدیی
منم کم نیاوردمو گفتم به جای سلام و اشناییت که سرش رو چرخونده رفت خیلی حرصم گرفته بود می خواستم کلش رو از جا بکنم که زنگ خورد رفتیم سر کلاس خیلی حوصله سر بر بود وقتی تموم شد و از در کلاس اومدم بیرون دیدم چند نفر و اون پسره با مارسل حرف میزنن بعد همشون منو نگاه کردن به جز اون که
خوب برو بعد توضیح هست
من تو هر تست ۶ صفحه مینویسم و تو صفحه ۱۰ انچه خواهید دید هست من تا جایی که بشه زود میزارم به خاطر حرف های A و M اگه زیادی حرف میزنند و دعوا می کنند متاسفم حالا برید صفحه بعد انچه خواهید دید
خوب انچه خواهید دید یه فلش بک به گذشته داریم زمانی که اریکا بیهوش بود ( اگه قسمت یک یادتون باشه گفتم این داستان راجب خوناشام هست و از قسمت بعد داستان میره تو اوج خودش ) حالا کمک ...... نه نهههههههه....... اون ماله منه ........اگه می خوایش باید صبر کنی من خونشو بخورم بعد ...... اریکاااااااا...... تا بعد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واییییییییییییییییییییی
من صبر ندارمممممممممممممم
بعدی بعدی بعدیییییییییییییییی
من نمیتونم صبر کنم احتمالا تا بعدی بخواد بیاد من پودر شدم. دلم میخواد خودمو بکشم تا روحم بیاد بالا سرت تا ببینم چی مینویسی اینجوری به نظرم خیلی بهتره
منم سه روز چهار روز داستانمو گذاشتم ولی هنوز در حال بررسیه😧😧
یادم نیست پادت بعدی داستانم چی شد ولی وقتی داشتم پارت 6 رو مینوشتم همراهش پارت 7 هم مینویسم که زود تر منتشر بشه
عزیزم حتما ادامه بده👏👏👏👏