
«خب چند تا چیز بگم الان مثلا ۲ روز از وقتی که با هم هم اتاقی شدن میگذره و الان انقدر هرماینی و رون و هری اصرار کردن که دیگه الان ۳ تایی هم اتاقی هستند»از زبان رون:الان من و هری و هرماینی خیلی خوشحال هستیم چون که خب هم اتاقی هستیم . «ساعت ۶ بعد از همه ی کلاس ها اونا تا ساعت ۱۱ میتونن بیدار بمونن»از زبان نویسنده هری و رون رفته بودن تو حیاط و وقتی که داشتن وارد اتاق میشدن هرماینی رو دیدن که....
هرماینی رو دیدن که به خودش میپیچید و یهویی جیغ زد رون و هری رفتن بالاسرش همش ازش میپرسیدن که چی شده که هرماینی جیغ زد : دلم درد میکنه اااییییی رون و هری با کمک فلیچ«مَدیونی ندونی فلیچ کیه.»و تخت بیمارستانی هرماینی رو به درمانگاه مادام پامفری بردن . هرماینی همش از درد جیغ میزد و گریه میکرد
مادام پامفری : عزیزم چی شده ؟ دستت رو بیار جلو «هرماینی دستش رو بزور .از روی دلش به روی تخت بیمارستان گزاشت . و مادام پامفری همون لحظه به آرومی سوزن کوچیکی که آخرش به کیسه ی سرم ختم میشد رو توی دست هرماینی فرو کرد هرماینی از روی درد همچین جیغی زد که رون و هری و فلیچ و مادام پامفری گوششون رو گرفتن و همون لحظه رز و دراکو وارد اتاق شدن که هرماینی جیغ زد برین بیرون فقط مادام پامفری و هری و رون بمونن همون لحظه فلیچ و دراکو و رز با ناراحتی رفتن بیرون
رون و هری نگران بودن چون که وقتی که هرماینی داد زد همه برین بیرون دقیقا ۲ دقیقه ی بعدش از شدت درد بیهوش شد هری و رون فکر کردن که توی سرم سبز رنگی که مادام پامفری به هرماینی زد داروی خواب اور هست تا اینکه رون گفت:مادام پامفری توی سرمی که شما به هرماینی زدین داروی خواب اور داشت و اینکه چرا انقدر دلش درد میکرد؟مادام پامفری : نه دارویی توی سرم نبود که بخواد خانم گرنجر رو بخوابونه و
بخوابونه و اینکه ما وقتی میفهمیم که دل درد خانم گرنجر برای چی بوده که خودش بهمون بگه راستی خانم گرنجر از شدت درد بیهوش شده «همینطور انقدر با هم حرف زدن تا صدای ناله ی هرماینی بلند شد . هرماینی سعی کرد که از جاش بلند شه که چشمش به سرمی که نصفش مونده بود و اجازه نمیداد که از جاش بلند شه افتاد رون: هرماینی حالت خوبه ؟ هرماینی:اییییی اره اره ازتون ممنونم که منو آوردین بیمارستان من اصلا حالم خوب نبود من الان فقط نمیدونم که چرا بازوم درد میکنه .
مادام پامفری: عزیزم من یکم تورو معاینه کردم و فهمیدم که این درد الکی برای کم یا زیاد خودن غذا یا آب کدو حلوایی نیست این درد رو تا حالا تجربه کرده بودی قبلا هرماینی : بله بله اما هیچ کاری نمیتونستم انجام بدم جز جیغ زدن و ناله کردن . « ادامه تو نتیجه »
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ااا باشه مشکلی نیست🙂از اول نوشتمش😅😅😅
نه نه اتفاقا با این کارم داستان جالب میشه دیگه دراکو و رون همه رقیب عشقی و اینجور چیزت
ججججرررر هرماینی بدبخ بیچاره چه بلایی سرش اوردی:/😐😹
ما اینیم دیگه😂😂💞
اگه میتونی پارت بعد توی بررسی هست ۷ ساعت که منتشر نمیشه میتونی لطفا برام منتشر کنی🥺🥺🥰🥰😘😘😍😍
آممم من ناظر نیستم آخه😅😹😐