عشق حرف حالیش نمیشه 34

مرینت:صبح که بیدار شدم دیدم ادرین پیام داده...(پیام ادرین به مری)سلام عزیزدلم چطور مطوری؟پایین منتظرتم(پایان پیام) مرینت:وای خدا بازم دیر بیدار شدمممم! دویدم یه لباس راحت پوشیدم چون باید لباس پرُو میکردم باید لباسی که داشتم راحت میبود...نفس نفس زنان دویدم پایین و در ماشین ادرین رو باز کردم...سلااااام^هق هق^ خوبی؟ ^هق هق^ ادرین:من خوبم ولی فکر کنم تو خوب نیستی..چرا اینقدر نفس نفس میزنی؟خودت خوبی؟بچه خوبه؟چی شده جون بکن دارم دیو*ونه میشم.. مرینت:بعد از یخوردهنفس نفس زدن گفتم:دندون رو جیگر بزار بابا. دویدم پایین چون سریع اومدم نفس نفس زدم حالا فهمیدی؟ ادرین:دستم رو روی شکمش گذاشتم و نوازش کردم و گفتم:اخه من از دست تو چی باید بکشم بابایی؟🤧تا بخوای به دنیا بیای که منو جون به لب میکنی شیطون بلا...مرینت:با چرت و پرتای ادرین منم ریز ریز میخندیدم😐😂ادرین:خب مامان نینی؟کجا بریم؟ مرینت:اولا من اسم دارم منو مامان نینی صدا نزن😐دوما مگه قرار نبود بریم واسه خرید لباس؟ ادرین:اهان..ببخشید یه لحظه یادم رفت(این مث منه..اصن نمیدونم یه ساعت پیش داشتم چیکار میکردم😂) ببین من یه سری جاهای خصوصی ردیف کردم میریم اونجا میبینیم..مرینت:به به اقا کلا کاراشو خصوصی و ویژه انجام میده هااااا..

مرینت:خب کجاست؟ ادرین:عه ببین رسیدیم! مرینت:ولی ما تا الان که دم در خونمون بودیم...ادرین:وقتی خانوم هی وراجی کنن ما هم تا اون موقع رسیدیم...مرینت:خنده نداشت...ادرین:پیاده شو لوس نکن خودتو جوجو..مرینت:اه لجم گرفته بود دلم میخواست جیغ بزنم..دلم میخواست بزنم زیر گریه(همون عوارض با*رداری که بهتون گفتم)ادرین:پیاده نشد خودم رفتم پیاده شدم و پیادش کردم و دستاشو گرفتم و گفتم: ببین جوجو خودم میدونم لوست کردم ولی لوس بمون چون نازنازی میشی:)درک میکنم توی این دوران زود از چیزای کوچیک ناراحت میشی ولی خودت خیلی خوب میدونی که من نه طاقت ناراحتیات رو دارم نه طاقت اذیت شدن اون نینی کوچولوی توی دلت...حالا دلت میاد قهر کنی؟ مرینت:لبخند کوچیکی زدم و گفتم:خیلی خوشحالم که دارمت...خیلی خوشحالم که مال خودم شدی...خیلی خوشحالم که عا.شقت شدم! ادرین:الهی من قربون تو و اون نینی بشم...حالا هم بیا بریم من چون رزرو کردم تایممون یه وقت تموم میشه بدو عروس خانومم...مرینت:باشه

مرینت:وقتی رفتیم داخل یه مردشیک پوش و یه خانم خیلی زیبا با استایل و ارایش لایت اونجا بودن...بهشون میخورد صاحب اون مزون بودن...دیدم ادرین خیلی گرم با اون مرد سلام داد و سلامی ریز به خانومه کرد...منم بهشون سلام کردم در صورتی که اصلا نمیشناختمشون..ادرین:عزیزم اینجا مزون شخصی خانواده ی *کیدمن* هست...بسیار باشخصیت و محترم هستن..از دوران کودکی ما پدرهامون باهم شراکت داشتن...شرکت اگرست لباس ها رو طراحی میکردن و شرکت کیدمن برای درست کردن و نمایش لباس ها با شرکت ما شراکت میکردن...ایشون رالف کیدمن و ایشون هم خواهرشون ایمی کیدمن هستن... رالف:دستم رو بردم جلو و با خانم ادرین دست دادم...خوشبختم بنده رالف هستم..افتخار دادید که برای انتخاب لباس خاص ترین روز زندگیتون ما رو انتخاب کردید...مرینت:منم خوشبختم و بعدش با اون خانومه که اسمش ایمی بود دست دادم.. رالف:خانم زیباتون رو معرفی نمیکنی ادرین؟

ادرین:بله..ایشون مرینت دوپن..یعنی اگرست هستن:) بیشتر از این خوشم نمیاد جزئیات ع*شقم رو توضیح بدم..ببخشید..رالف:خنده ی ریزی کردم و گفتم:نه نه ممنونم درحدی که اسمشون رو بدونیم برای صدا زدن کافیه(با خنده ای ریز) ایمی:خب ببینید ما بهتون بهترین موارد لباس عروس و کت و شوار هامون رو بهتون نشون میدیم مطمئنم خوشتون میاد ولی اگر به احتمال یک درصد هم خوشتون نیومد میتونیم به اون یکی شُعبمون بریم...مرینت:ممنونم...ایمی:بفرمایید از این طرف.. مرینت:واقعا نمیدونستم چی بگم...زیباترین لباس عروس هایی بودن که توی عمرم دیده بودم...ولی یهو چشمم به تابلوی دیجیتالی که توی راه رو بود افتاد که قیمت ها رو نوشته بود.. واقعا خیلی زیبا بودن ولی خیییییلی گرونن!من نمیتونم همچین چیزی رو بپذیرم...یه نیشگون ریز به ادرین زدم که نگاهم کنه و با اشاره ای با چشمم بهش فهموندم که بیاد بیرون...ادرین:عذر میخوام یه لحظه ما بریم..الان برمیگردیم..رالف:در خدمتیم.. ادرین:جونم مری؟ مرینت:ادرین بیا بریم...ادرین:چیییی!چرا؟ مرینت:امممم...چیزه...خب دوس ندارم لباساش رو..ادرین:ولی تو که انگار خیلی خوشت اومده بود

مرینت:الان دیگه خوشم نمیاد...ادرین:موضوع چیه مری؟توی کل فرانسه هیچ مزونی بهتر از اینجا نیست..مرینت:خب...مجبور بودم دلیل اصلیش رو بهش بگم....ببین ادرین..لباسای اینجا خیلی گرونن و به نظرم ادم نباید برای یک روز اینقدر هزینه کنه...ادرین:اهان..پس مشکلت اینه...الهی دورت بگردم من اخه پرنسسی مثل تو لیاقتش هزار برابر اینه...درضمن نگران نباش اونقدری دارم که تا اخر عمرمون کافی باشه...اصلا برات قیمتش مهم نباشه..باشه؟ مرینت:نمیخواستم تحت فشار بزارمش برای همین گفتم خیلی خب ولی..ادرین:افرین ولی بی ولی..الانم بیا بریم داخل..مرینت:باش:)وقتی رفتیم تو یه لباس خیلی نظرم رو جلب کرده بود گفتم:این چطوره؟ ادرین:به نظرم خیلی زیباست اگر امکانش هست پرُو کنه؟ رالف:البته..چه سایزی بدم خدمتتون؟ مرینت:سایز L...ادرین:نه نه مری؟تو که M بودی؟ (سایز لباسشم میدونه>_

ادرین:مری؟پوشیدی؟ مرینت:نه دستم به زیپش نمیرسه..ادرین: خب در رو باز کن تا واست ببندم..مرینت:برو بابا خودم میتونم.. اتفاقا اصلا نمیتونستم ولی خجالت میکشیدم به ادرین بگم..شاید به ایمی بگیم خوبه..نه بابا اون غریبست..ادرین:مری؟کمک میخوای؟ مرینت:ناچار با گونه های سرخ شده در رو نیم باز کردم..اخه زیپش خیلی دراز بود و خب...(خودتون گرفتید چی شد دیگه) گفتم:ادرین چشمات رو ببند و بعدش زیپ رو بالا بکش...ادرین:حالت خوبه؟چجوری چشم بسته ببندمش اخه! علم غیب ندارم کع عزیزم..برگرد دیگه..مرینت:ای لعنت به من...نمیشد یه چیزی که اصن زیپ نداره برمیداشتم...با خجالت برگشتم...ادرین:اول موهای ابریشمیش رو گرفتم تا توی زیپ گره نخوره بعدش هم زیپ رو بالا کشیدم...از اونجایی که اتاق پرو اینه داشت هم خودم و هم خودش توی اینه معلوم بودیم و من از توی اینه تماشاش کردم..ب و س ه ی ریزی روی شونش کاشتم و گفتم:زیبا بودی..ولی زیباتر شدی..دلیلش لباس نیست. صورتته که داره میدرخشه..این همه زیبایی رو از کجا اوردی خانومم؟ مرینت:تا حد ممکن سرخ شده بودم..

نتیجه چالش داریم💖امیدوارم خوشتون اومده باشه⭐🦄لطفا نظراتتون رو توی کامنت بفرمایید و لطفا اگر خوشتون اومده لایک کنید⭐⭐⭐

ناظر عزیز و محترم لطفا منتشر کنید💖ممنونم و اگر منتشر کردی لطفا توی کامنت بیا بگو که ناظرش بودی تا با دوتا اکانت فالوت کنم😊