پارت چهارم سریال عشق و نفرت😢😁🙄

ورزی از اتاق اومد بیرون رفت پیش جیمین و جیمین گفت چی شده بلایی که سر لیسا نیومده رزی گفت لیسا رفته کما جیمین باحالی نگران گفت بچه چی؟؟؟ رزی گفت بچه سالمه میتونی ببینیش.

جیمین گفت به آقای دکتر گفت میشه مادر و بچه رو ببینم دکتر گفت بله فقط لطفا فقط 8دقیقه و جیمین گفت چشم رفت پیش لیسا و باهاش کلی حرف زد گفت:لیسا عشقم یاد اون روزایی که باهامین بیوفت.

توباید بیدار شی بخاطر بچت و کلی حرف دیگه دکتر گفت لطفا بیاین بیرون وقت تموم شده جیمین گفت میشه بچه رو ببرم بیرون تا دخترا هم ببینن دکتر باشه و بعد بچه رو برد.

دخترا با بچه خودشونو سرگرم کردن تا فکرشو به چیزای بد نره یکدفعه حال لیسا بد میشه و دکتر میره پیشش باکلی پرستار جیمین و دخترا بانگرانی به سمت دکتر میرن و دکتر جلوشونو میگیره.

همینجا واستین اجازه ندارین بیان داخل و بعد رفتن جیمین اشک میریخت وقتی دکترو امیدشونو از دست دادن و اومدن بیرون یک معجزه اتفاق افتاد همون موقع لیسا به جیمین و بچش فکر کرد.

جیمین فقط میگفت لیسا لیسا لیسا لیسا بیدار شوووووو بچه گریه میکرد دخترا با بچه هی از نگرانی خودشونو به درو دیوار میزدن لیسا به عشق همشون یهو به هوش اومد دکتر سریع به سمت لیسا رفت(قسمت آخر در پارت پنجم است خیلی جذابه)