
رفتم سمت اتاق سون ریو هرچقدر در زدم جواب نداد که نداد + سون ریو میشه در رو باز کنی . اما جواب نداد که نداد پوففففیییی کشیدم و رفتم طبقه پایین که با مادر جونگ کوک رو به رو شدم¶ اوووه میا عزیزم .که جونگ کوک بعد از دوشی که گرفت اومد _چی میخای چرا اومدی اینجا ها چرا ما از دست تو آرامش نداریم ¶ پسر قشنگم من فقط اومدم اینجا تا با شریکم یه چیزی بخورم کاری اصلا با میا ندارم _ بابا ¢ اممم خوب اون شریکمه چیکار کنم پسرم « از نی یانگ مادر جونگ کوک میترسه» جونگ کوک محکم دستم رو گرفت و با خودش کشون کشون برد از این رفتارش خیلی ترسیدم هیچوقت اینجوری ندیده بودمش خدایا هیچکس به خشم جونگ کوک محکوم نشه + جونگ کوک کجا میریم یکم آروم تر آخ دستم جونگ کوک ☹️ من برد سوار ماشینش کرد و راه افتاد هیچوقت اینجوری ندیده بودمش برای اینکه یکم آرومش کنم +عزیزم اون که _ خفه حوصله تو یکی رو دیگه ندارم 😠 هیچوقت اینجوری باهام حرف نزده بود خیلی ناراحت شدم نزدیک بود گریه کنم اما به زور جلوش رو گرفتم
بعد از یک ساعت رسیدیم به یه آپارتمان پیاده شد و دستم رو دوباره محکم گرفت و با خودش برد + جونگ کوک دستم درد گرفت من چیکار کردم ترو خدا آروم تر آخخخ دستم جونگگگ کوکککک . هیچی نمیگفت هر چی بیشتر میگفتم آروم تر بیشتر فشار میداد رفتیم توی آسانسور حتی اونجا هم دستم رو ول نکرد دستم خیلی درد میکرد اما مگه آقای جئون جونگ کوک توجه میکرد + جونگ کوک میشه بگی حداقل من چه گو ییی خوردم که داری این کار رو باهام میکنی _ خفه باش خفه باشش اصلا حوصله هیچکسی رو ندارم پس دهنت رو ببند+ خوب و ا داری اعصبانیتت رو سر من خالی میکنی من چه هیزم تری ها فروختم که داری این کار رو میکنی _میا لطفاً ببند دهنتو از آسانسور اومیدیم بیرون در یک خونه رو باز کرد + اصلا تو چرا وقتی اعصاب نداری منو کشون کشون دنبال خودت میاری _میا داری اعصابم رو بیشتر خورد میکنی + نه بگو من چیکار کردم چه گناهی کردم . که یکدفعه محکم زد تو صورتم
خیلی ناراحت شدم تا به خودش که اومد سریع او مد نشست پیشم _عشقم منو ببخش ترو خدا اعصابم خورد شد دست خودم نبود ترو خدا منو ببخش دیگه تکرار نمیکنم ترو خدا . اصلا باهاش حرف نزدم _میا ترو خدا لطفاً ببخشید ترو خدا اشتباه کردم لطفاً ترکم نکن لطفاً . چیزی نگفتم و رفتم توی یکی از اتاق ها خودم رو ول کردم رو تخت و گریه کردم 😭 هیچوقت انقدر ناراحت نبودم پدر و مادر بدی داشتم اما این کار رو باهام نکردن اونا زندگی رو برام سخت کردن که بهش عادت دارم جونگ کوک هم هر چی میشه از چشم من میبینه دیگه خسته شدم از این همه بد بختی و این همه بلا که سرمون میاد
جونگ کوک: من اشتباه خیلی بزرگی کردم آخه چرا اونو زدی چرا باهاش بد حرف زدی چرا اونو اذیت کردی انقدر به خودم ف ششششش دادم که حد و حدود نداشت رفتم تو اتاقش دیدم خوابه خیلی ناراحت شدم نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و گریه کردم _عشقم ترو خدا منو ببخش دست خودم نبود هر وقت که عصبی میشم دل یه نفر رو میشکونم اما چرا تو ای خدا غلط کردم. دستش رو محکم گرفتم که با صدای گریه های من بیدار شد _ میا ترو خدا منو ببخش لطفاً اشتباه کردم میدونم نباید این کار رو با تو میکردم ترو خدا منو ببخش دیگه همچین کاری نمیکنم بهت قول میدم که اعصبانیتم رو سر تو خالی نکنم قول میدم ترو خدا + خیلی خوب باشه بزار برم دست و روم رو بشورم
میا : چرا انقدر زود بخشیدمش اما همیشه همینطور هست نمیتونم کسی رو سریع نبخشم این باعث میشه خودم هم ناراحت شم اما وقتی جونگ کوک اونجوری به پام افتاده بود و گریه میکرد دلم طاقت نیاورد و بخشیدمش بعد از شوستن دست و صورتم پریدم بیرون _میا جدی منو بخشیدی یا داری شوخی میکنی ترو خدا یچیزی بگو + نمیتونم کسی رو سریع نبخشم پس بخشیدم اما دیگه هیچوقت این کار ها رو باهام نکن و بیا برگردیم به خونه پدرت _من اونجا نمیایم+ ببین سون ریو بچش رو از دست داده پدرت هم که میره شرکت پس بهتره یکی پیشش باشه وگرنه امکانش هست هر کاری با خودش بکنه _ اوووف + بیا برگردیم اون و پدرت خوب چیکار کنن هم کارن و امکانش هست با هم یه شام بخورند _باشه بیا بریم . تونستم اون رو راضی کنم که برگردیم آخه پدرش چه گناهیی کرده بود قشنگ از تو چشم هاش میفهمیدم که از نی یانگ میترسه یعنی اون چه جور زنیه که یه مرد به این گنده گی ازش میترسه
تو ماشین که داشتیم برمیگشتیم فقط و فقط به بیرون نگاه میکردم شهر خیلی قشنگ شده بود زیر بارون های پاییزی دلم میخاست همین الان پیاده شم دست جونگ کوک رو بگیرم و بریم قدم بزنیم اما از اونجایی که شنیدیم نباید زوج ها زیر اولین بارون پاییزی راه برن این کار رو نکردیم آسمون خیلی قشنگ بود + جونگ کوک ببین گوشیم کنارت نیست ؟_نه + اوووف میخاستم از آسمون عکس بگیرم فکر کنم خونه پدرت باشه اوووووووووف _اشکال نداده دوباره هم که بارون میاد خیلی هم قراره بیاد انقدر ناراحت نباش دوباره هم میتونی ازشون عکس های خوشگل بگیری اینم بگم چون اولین بارون هست خیلی خوب نیست که « از خودم در آوردم»+ باشه . که صدای غار و غور بلند شکمم رو شندیم + جونگ کوکی میشه بریم یه رامن بخوریم من خیلی گوشنمه طاقت نمیارم پلیززززززززززز🥺_معلومه که باشه بیا بریم رفتیم توی یه رستوران و دوتا رامن تند سفارش دادیم وااااای خدا قدر بدم از این حس میاد که یکی داره نگام میکنه اما درست بود یه پسری زل زده بود بهم میترسیدم به جونگ کوک بگم وگرنه میکشتش و غذا از گلومون پایین نمیرفت پس خفه گردیدم تا کنون پسره رو نجات بدم 😶
وقتی رامن ها رو آوردن به اون که نگاه میکردم سریع روم رو بر میگردوندم ازش بدم میومد زل زده بود بهم حالم واقعا داشت به هم میخورد خیلی میترسیدم که جونگ کوک قاتل شه میدونم که اگر بفمه اونو تا حد مرگ میزنه اومدم برم دستشویی که اومد دنبالم جونگ کوک تا این لحظه رو دید بلند شد پسره رو زد زمین انقدر زدش که حد نداره_به چه جرعتی به همسرم نگاه میکنی ها € میدونی من کیم من کیم نامجونم بد بختت میکنم پسر جون _ببند دهنت رو عوضی رفتم تا جونگ کوک رو جدا کنم + عشقم بیا ترو خدا بسه ولش کن بیا بریم. به زور بردمش ای خدا 😑😑😑😑😑
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
هورا هورا💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻داداشم رو اوردی😃😁😁😁😁🤣🤣
وااییییییی چرااا این ظلمو در حق من میکنید 🙄
هم نامجون هم کوک هر دو بایسای منن اونوقت الان باید با هم بد باشن اخه چراا😐☹
عزیزم قراره یه اتفاق هایی بیفته که نگو دلم میخاد بگم اما نمیشه
فقط یکمش رو میگم دوس دخر پدر جونگ کوک با نامی نقشه کشیدن که ثروت پدرش رو بگیرن بعد از چند وقت هم کاری با هم نامی پشیمون میشه و از جبهه اون میاد بیرون
مرسیی
💜🥺😘
عالییییی بود عاجوووو❤❤❤❤❤
مرسی ❤️
عالییی
ممنون
تروخدااااااااااا پارت بعدددد
شنبه میزارم 😉
مرسی
عالییییییی ♥️❤️
مرسییییییییییییی
عالییییئیییییییییی بود
مرسییییی