خوانواده واتسون پارت ۳

سلام بچه ها من اومدم ببخشید این پارت دیر شد از این به بعد هر هفته یک پارت میزارم الان سه شنبه یا بهتره بگم چهارشنبه ساعت ۳ و ۶ دقیقه صبح هست

اول بالا بخون خب بریم سراغ داستان از زبان ادرینا:ماریان اومد جلوم زانو زد و گفت با من ازد.واج میکنی؟

با اینکه انتظار این لحضه رو داشتم هیجان زده شدم گفتم بله بلند شد با هم رقصیدیم

بعدش من ماریان مرینت ماریا و آدرین رفتیم بستنی اندره و بستنی خوردیم

(میریم به یک سال بعد) مامان قربونت بشم عزیزم گریه نکن ماریاننن بیا اینجا ________اوه اوه رسیدن برو در باز کن از زبان مرینت:رسیدم خونه ماریان و ادرینا در باز کردن مارینا بقلشون بود وای خدا قربونش برم بقلش کردم و بوس.یدمش (از لپ منظورشه بقیش بخونید متوجه میشید)

دیدم ادرین هم اومد اه اه ازش بدم میاد 🤢🤮میخواستم برم که مارینا دستاشو به سمتم دراز کرد و گریه کرد منم موندم(حرص بخورید عزیزان حرص بخورید عزیزان)

(فلش بک به سه ماه بعد عر.وسی ماریان و ادرینا ) از زبان ادرین:من عاش.قشم باید بهش بگم از زبان مرینت:ادرین اومد سمتم خیلی خوشتیپه (بچه ها توجه که مرینت ادرین دوست نداره شیز جاست فرنده) اومد دستام رو گر.فت خیلی تعجب کردم منو برد بیرون از کلاس و بهم گفت:من عاش

گفت: من عاش میپزم(🤣🤣🤣🤣🤣😂😂گول تون زدم ببخشید شوخی بود الان واقعی حرف میزنه)گفت:من عاش.قتم خیلی شوکه شدم (دو ماه بعد)بعد از یک ماه رفت و آمد با ادرین بلاخره قبول کردم و نامزد کردیم الان یک ماه از نامزدیمون میگذره

دارم میرم رود سن _____رسیدم چیی 😲😳ادرین با لایلا دارن هم ب.غ.ل میکنن🤯😵 یک عکس گرفتم و اشک ریزان😭😭 دویدم نمیدونستم کجا میخوام برم فقط میدویدم که یهو برای پارت بعد ۱۰ لایک❤ و ۱۰ کامنت