
سلام این یه داستان در مورد میراکلس هستش و باید بگم تو داستان تقریبا یکسال از نگهبان شدن لیدی باگ میگزره امیدوارم خوشتون بیاد و حتما نظر بدید
از زبان مرینت...الان تقریبا یکسال از نگهبان شدن من میگزره و خیلی چیزا هم عوض شده...آلیا و خوانوادش برای مدتی از پاریس رفتن و نینو هم که خوانواده ای نداشت همراه اونا رفت به ایتالیا😟کاگامی با اصرار به مادرش،مدرسشو عوض کرد و به مدرسه ما اومدو راستش من تنهام.....👈
از زبان مرینت:امروز سر جام نشسته بودم...خانم یکم دیر اومد سر کلاس وقتی واردشد گفت:خوب بچه ها امروز یه دانش اموز جدید به مدرسه ما اومده و امیدوارم باهاش مهربون باشید بیاتو دخترم....همین که وارد شد صدای پچ پچ بچه ها بلند شد که میگفتن:اون...امی پارکر نیست...گفتم:امی پارکر😕هییی منظورتون همون مدل معروف المانیه😨.(مشخصات امی؛موهای بلوند.چشم ابی)لبخندی زد و گفت:سلام من امی پارکر هستم..خانم اشاره ای به میز من کرد وگفت؛میتونی اونجا بشینی...امی کنار من نشست و گفت:ام...از دیدنت خوشبختم ...گفتم:مرینت دوپن چنگ هستم.لبخند زد و گفت:خوشبختم مرینت😊...بعد از مدرسه....
داشتم بر میگشتم خونه که دیدم یه نفر شرور شده و داره هرچی رو که دوست نداره محو میکنه😨دوییدم و رفتم توی یه کوچه خلوت و کفتم:تیکی خال ها روشن🐞و تبدیل شدم...از کوچه اومدم بیرون و پریدم روی یه پشت بوم،یهو سر کله کت پیداش شد یه گل رز قرمز بهم داد و گفت:تقدیم به تو بانوی من🌹....نگاش کردم و گفتم:بنظرت الان وقت این کاراست😕خندید وگفت:هه نه بریم😅نگاهی به سر تای پای محو کننده کردم و گفتم:آکوما باید تو کلاهش باشه،باید از بالا حمله کنیم..یو یو رو انداختم دور یه ساختمون و پریدم روی یه پشت بوم.
به پشت سرم نگاه کردم محو کننده با تفنگش یهو کت نوار رو ناپدید کرد😨گفتم:لاکی چارم...یه چتر بهم داد نگاهی به اینور و اونور کردم وگفتم؛یکی باید حواسشو پرت کنه سعی کردم بپرم روی سرش یهو افتادم زمین محو کننده
تفنگشو به سمتم گرفت، وگفت:خداحافظ حشره کوچولو😈یهو یه چیزی با سرعت از کنارم رد شد و پرید روی سر محو کننده..کلاهشو برداشت و به سمت من پتابش کرد فورا کلاه رو پاره کردم و اکوماشو گرفتم....و بعد چتر رو به آسمون انداختمو و گفتم:میراکلس لیدی باگ....
همه چی درست شد و کت نوار و بقیه کسایی که محو شدن برگشتن کت نوار سرش رو خاروند و گفت:متاسفم بانوی من..گفتم:تو باید حواستو بیشتر جمع کنی کت نوار میلش رو به سمت اون کرفت و گفت:توهم یه شروری...
یه دختر بود با لباسایی شبیع کت نوار اما سفید رنگ و چشمای آبی و موهای سفید داشت...میله کت نوار رو کنار زدم و گفتم:صبر کن اون کمکم کرد تا محو کننده رو شکست بدم....کت نوار میلش رو جمع کرد و گفت:توهم یه ابر قهرمانی؟؟؟معجزه گرتو از کجا آوردی،...خندید و گفت:اره خوب مثل شما ابر قهرمانم و اسمم لیدی بلنسه😊گفتم:معجزه گرتو از کجا آوردی!گفت:استاد فو بهم دادش...گوشوارم صدا داد...لیدی بلنس گفت:خوب.لیدی باگ امیدوارم بازم بتونم کمکتون کنم و رفت منم فورا رفتم پشت یه دیوار و تبدیل به مرینت شدم......
برگشتم خونه..رفتم تو اتاقم و دراز کشیدم رو تختم داشتم فکر میکردم که به تیکی گفتم:بنظرت میشه به لیدی بلنس اعتماد کرد؟؟اگه عمچین معجزه گری وجود داره چرا استاد فو چیزی به ما نگفته؛ تیکی داشت ماکارون میخورد که گفت؛خوب نمیشه از کارای استاد فو سر درآورد....گفتم:ولی اون میتونع یه جورایی بهمون کمک کنه...
گفتم:راستی تیکی:فردا تولد آدرینه امیدوارم از لباسی که براش طراحی کردم خوشش بیاد😊فردای آن روز......
امیدوارم که خوشتون اومده باشه و همین اول داستان بهم بگین شیب مون چجوری باشه نظر فراموش نشه❤️❤️❤️😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
🌷🌷🌷
ببخشید تازه جوابت رو دیدم....خوب دلیل من اینه که رومخه همش نخود هر آشی میشه سد بین دو جوان هست یعنی لیندا و ایدو.....گرفت ایدوی منو پرت کرد زخمیش کرد...فوضوله که اعلام کردم و هزاران دلیل.... کلا دختر عمه من هم مثل خودت فکر میکنه هی میگه لیندو به این خوبی چه گناهی کرده و اینا...تازه طرفدار درجه یک داستانت هست و هر قسمت رو ۸ یا ۹ بار خونده تنها داستانی که دنبال میکنه داستان خودته ولی نظر نمیتونه بده ....دلایل تنفرم از لیندو زیاده اما به خودم دلخوشی میدم میگم لیندو میشه داداش لیندا دوقلوهم هستند اسماشون هم شبیه به همه تنفرم کم میشه ولی بازم ازش متنفرم.....😐😐😑😑😁😁😁
😂😂😊😊ممنومم از تو و دختر عمت
😂😂اره موافقم...عجب شیپ باحالی
خيلی خوب بود
پارت بعدی رو زودتر بزار💖
اسم داستانو از من تقلید کردی اشکال نداره ولی دفعه ی بعد اسم داستان را عوض کن
من میگم ۱_عالیییییییی بود از لحاظ ساختار معجزه اسایی متفاوت بود...۲_مطمئنم که لیدی بلنش امی هست....۳_تورو خدا یکی رو بیار برای امی ادرین و مرینت باهم باشن هر وقت همچین شخصیتایی رو میبینم یاد لیندو تو اون یکی داستانت میوفتم اخه خیلی رو مخن....۴_خیلی خیلی خوبه که دوتا داستان رو باهم اداره میکنی..۵_حرفی ندارم
مرسی عزیزم که نظر دادی ولی من که نمیخام امی سدی برای مرینت و آدرین باشه و اتفاقا اون قراره کمکشون کنه بهم برسن 😁و برای امی یه پسر انتخاب کردم که خودم بشدت دوسش دارم😆حالا حدس بزنین کیه 😂😂😂😂یه سوال چرا اینقدر از لیندو بدت میاد...😐😐گناه داره پسر به این خوبی😂 مرسی از رو حیاتت
شاید لوکا باشه ، شایدم یکی دیگه
ولی من خیلی لوکارو دوست دارم
😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍