
👇👇👇👇👇👇👇👇
خب اینم پارت 3 داستانم امیدوارم خوشتون بیاد😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚😅
از زبون مرینت) داشتم با لیا حرف میزدم که نینو به الیا زنگ زد الیا بعد حرف زدن با نینو الیا گفت مرینت من دیگه باید برم فعلا 😊👋 منم گفتم فعلا😊👋 وقتی که الیا رفت تیکی اومد بیرون و باهم حرف زدیم مرینت:خداروشکر امروز هیچ شروری نداشتیم تیکی:اره😊 مرینت من میرم بخوابم🥱🥱🥱🥱 مرینت:باشه تیکی شب بخیر تیکی:شب بخیر مرینت مرینت؛ شب بخیر تیکی
صبح🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁🌁 تیکی:مرینت مرینتتتتتتتتتت مرینت:5 دقیقه دیگه بخابم🥱تیکی:خود دانی مدرسه دیر میشه مرینت از تخت میپره مرینت:چی تیکی کیفم کو تیکی:اوناهاش مرینت:شونم کو تیکی اونوره😐 مرینت: تیکی قایم شو و از خونه میزنه بیرون
داخل مدرسه🏢🏢🏢🏢🏢🏢🏢🏢🏢الیا:مرینت بدو یک دقیقه دیگه خانم میاد مرینت:باشههههههههههههههههههه بعد سریع رفت پیش الیا نشست که یک دفعه مرینت و ادرین به ابر شرور دیدن مرینت:خانوم میشه من برم دستشویی ادرین:ماهم همینطور خانم:باشه برید مرینت سریع رفت و تبدیل شد همینطور ادرین
کت:سلام بانوی من لیدی:سلام پیشی پشت سرتو بپا کت:مرسی بانوی من (از زبون کت) داشتیم با ساعت شکن میجنگیدیم که لیدی باگ از گردونه خوش شانسی استفاده کرد چ بعد زمان شکن شکست داد اون واقعن فوق العاده😍 لیدی :بای پیشی کت:بای بانوی من ☺☺☺☺☺☺☺ لیدی باگ رفت کت : ایکاش اون ازم خوشش بیاد🥺

بچه از اینجا میخام احساسیش کنم😁😁😁😁😁😁😁😁😁 فعلا بای😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود ، چرا کم نوشتیییییییی😭😭
ببخشید اخه باید بره امتحان بخونم😅😅😅
درک میکنم عزیزم خودمم امروز امتحان داشتم 😅😅