
سلام سلام توجه کردیک من همش نیستم؟؟؟ حیح
صبح با ساعت 7:02 دقیقه بیدار شدم بازم خسته بودم ولی باید میرفتم دانشگاه چون 2 تا امتحان داشتم با بی حوصلگی از تخت بلند شدم دست و صورتمو شستم لباسامو پوشیدم و راهی دانشگاه شدم توی راه دوباره سوا و مینهو رو دیدم دست در دست هن راه می رفتن با خودم گفتم حقیقتا من از این کارا خوشم نمی اد عیش یهو یکی تو گوشم با صدای کلفت زمزمه کرد ا/ت قلبم اومد تو حلقم بعله بنده خیلییییی ترسوعم خو برگشتم دیدم هوپیه با عصبانیت بهش خیره شدم یهو خجالت کشیدم و برگشتم و به راهم ادامه دادم
خب اولین امتحانو دادم وای بنظرم نمرم 19 رو شده بعله من بچه خرخونم حیح سر امتحانم به چند تا از بچه ها رسوندم عیح توی حیاط دانشگاه رو نیمکت نشسته بودم و اب میوه پاکتیم رو می خوردم که صداهایی به گوشم خورد اروم بلند شدم و رفتم پشت مشتای دانشگاه و حیاط دیدم اون پسره نفله بازم داره هوپی رو اذیت می کنه با چند تا بچه ها دورش جمع شده بودم رفتم جلو و پاکت ابمیوه رو مرت کردم تو صورتش هر قدمی که جلوتر می رفتم دوستاش می رفتن عقب دوستاش از جی هوپ، من، و کازوما فاصله گرفتن و در رفتن با کازوما رو در رو شدم و انگشت اشارمو گذاشتم رو پیشونیش و گفتم ♡ خیلی احمقی که فکر کردی می زارم راحت به دوستام اسیب بزنی داد زدم جی هوپ دوست منه اگه با این موضوع مشکلی داری گورتو گم کت ( ناظر جون ترو خدا پاک مکننننن)
کازوما اروم رو به جی هوپ کرد و گفت می بینمت و خواست بره که داد زدم بار بعدی مدیرو می بینی نه جی هوپو اقای کازوما کالی یونو؟؟؟ و رفت جی هوپ خواست چیزی بگه که گفتم ♡ خوبی؟؟؟ ☆ اره ♡ گوشه چشمت که زخمه ☆ نه بابا مهم نیست با هم دیگه به سمت کلاس رفتیم جی هوپ اون روز من و سوا و مین هورو شام مهمون کرد خیلی خوش گذشت چ
برنج طبیعته 🍙🍚🍙🍚🍙🍚🍙🍚🍙🍚🍙🍚🍙🍚🍙🍚🍙🍚🍙
خیلی خسته بودم جی هوپ رسوندم خونه و رفت وارد خونه شدم و بدون هیچ حرفی خسته و کوفته رفتم بالا رو تختم دراز کشیدم بعد چند دقسقه لباسام و عوض کردم و رو تختم ولو شدم یکم با گوشی ور رفتم و یکم کتاب خوندم و انی خوابم برد فردام تعطیل و مامان بابام با مامان بابای جی هوپ می خواستیم یه سفر یه روزه بریم

فردا صبح ساعت 9:10 لباسامو پوشیدم ( تصویر موجود می باشد) و رز البالویی کمرنگ زدم و صورتمو کردم زدم و یکم ارایش کردم و گوشیمو گذاشتم تو کفیفم و راه افتادم سمت طبقه پایین مامان بابام منتظر بودن قرار بود هوپی اینا بیان مارو سوار کنن و بریم قرار بود بریم یه ویلا کنار دریا که یه 3 ساعتی راه بود بعد چند دقیقه هوپی اینا رسیدن و عد مامان بابام من. هوپی رو کنار هم نشوندن عیش
حرکت کردیم و منم خیلی خسته بودم هنوز چشمامو روی هم گذاشتم 11:00 بود وقتی بیدار شدم سرم روی شونه هوپی بود وا خوردم بلند شدم خجالت کشیدم خیلییییییی سرمو برداشتم و سعی کردم چیز جلوه کنم
نانای نای خوب بود؟؟ با تچکر که تا اینجا اومدی لایکککک کامنتوتتتتتت یونووووووو
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عررررررر خیلی باحالهههههههه عالیههههههههه بودشششششش فوقالعاده 💗💗💗💗💗💗😍😍😍😍😍😍🌹🌹🌹🌹🌹🌹😘😘😘😘😘😘
میشه پارت بعد رو زود بزارررررر توروخدا
ممنونممممممممم تنکیوووووو