
سلام دوستان👋🏻من اومدم با پارت سوم🙃پارت دوم کم بود،قراره الان جبران کنم،برای همین زیاد نوشتم😊😍این پارت رمانتیکه و کمی هیجانی😅اما قول میدم پارت۴یا۵ هیجانیه😄خب بریم سراغ داستان😉
از زبان مرینت:باورم نمیشد که من....من...من از کت نوار خوشم میاد😦😖بعد از چند دقیقه فکر کردن خوابم برد.یهو دیدم یکی هی میگه:مرینت.....مرینت....هی....بلندشو. اول فکر کردم آلیسه،اما بعد بلند شدم دیدم بریده!😳از زبان آلیس:وقتی مرینت خوابید منم داشتم میخوابیدم که یهودیدم برید وارد اتاق شد😐رفت و مرینت را بیدار کردو برید گفت:بیا بالکن تا باهم حرف بزنیم،خواب آلیس سبکه بیدار میشه.منم کنجکاو شدم و گوش وایسادم😁😁برید داشت از کارهایی که تو بچگی سر مرینت آورده بود معذرت خواهی میکرد😂مرینت:برید میدونم خیلی ناراحتی ولی من خستم بیا برو بخواب😫🥱برید:یادته اون عروسکه که بابام برات خرید را خیلی دوست داشتی؟مرینت:اره🤨برید:اونو من برداشتم،البته خیلی سخت نبود ببینم که تو تنبیه میشی و منم تشویق🙂قیافه ی مرینت😳😱🤬آلیس:وقتی مرینت اعصبانی شدو بریدم خندید،مرینت داشت منفجر میشد😂😆منم زدم زیرخنده🤣🤣 یهو مرینت و برید به من نگاه کردن و منم داشتم غش میکردم🤣🤣قیافه ی مرینت و برید😐برید:من برای کی داشتم آروم صحبت میکردم😐آلیس:واای برید باورم نمیشه تو چقدر بلا سر مرینت آوردی🤣برید:تازه یک بار موبایلشم برداشتم به اون دختره بود تو برزیل؟مرینت:خب؟برید:پیام دادم😂قیافه ی مرینت😐😳🤬آلیس:دیدم مرینت جوش آورد و گفتم:خب دیگه من خوابم میاد شما هم میتونید برید بیرون باهم دعوا کنید،شب بخیر😁یهو مرینت یک دادی زد که نگو😱 مرینت:برییییییییید🤬🤬🤬🤬آلیس:دیدم مامان و بابام و خاله سابین و عمو تام اومد تو اتاق😂😂نصف شب خونه را باید فقط میدیدی🤣سابین:اینجا چه خبره؟آلیس:مطمئن بودم الان دوباره برید یک کاری انجام میده پس زود گفتم:.......
برید داره برای کارهای بدی که با مرینت انجام داد معذرت خواهی میکنه😁برید:تودلم گفتم عجب خواهری دارم من😐سابین:تا خاله ژولی نیامده زود اینجا را جمع کنید وگرنه همه بدبختیم🤦🏻♀️مرینت:یهو دیدم برید اتاق را بهم ریخته کرده و آلیسم با خنده هاش و غش کردنش وسط اتاق، خرابی به بار آورده😐 از ترس خاله ژولی حتی عمو کریستین(شوهر عمه ی مرینت)و مامان و بابا هم شروع کردن به جمع کردن اتاق😂خداراشکر خواب خاله برخلاف آلیس،سنگینه😪برای همین بیدار نشد و ماهم حلضر شدیم تا بریم مدرسه.آلیس:از توی چمدونم یک دامن کوتاه در آوردم و با لباس سفیدم پوشیدم.جلوی لباس هم یک پاپیون قرمز وصل کردم😄توی کیفم هم کتاب هام را گذاشتم و کیف را پشتم انداختم.(تصویر همین پارت)برید:منم طبق معمول هدفونم را برداشتم و هودیم را پوشیدم و کتاب هارا گرفتم دستم و حاضر شدم.(عکس همین پارت)مرینت:منم لباس هام را پوشیدم و عمو کریستین گفت برای روز اول خودش مارا می رسونه مدرسه.
عمو کریستین:بچه ها مواظب خودتون باشید😊سه تایی باهم:چشم😁رفتیم مدرسه و زنگ اول کلاس خانم بوستیه بود. خانم بوستیه:بچه ها امروز سه تا دانش آموز جدید داریم😊بیاین داخل.اولی آلیس😊بریدجت🙂بعدی هم الکساندر😊مرینت:وقتی خانم بوستیه گفت سه نفر خیلی تعجب کردم تا اینکه یک پسره دیگه اومدتو.اسمش الکساندر بود.یکم برام آشنا بود🤔چشماش سبز بودو موهاش خرمایی.یک هدفونم دور گردش بود،درست مثل نینو.(عکس همین پارت)بوستیه:الکساندر آگرست😊پسر عموی آدرین که قبلا توی یک مدرسه ی دیگه در پاریس بود😊از زبان آدرین:تا رفتیم تو کلاس همش فکر دیروز با لیدی باگ بودم😕دلم طاقت نیاورد،یواشکی به کاگامی پیام دادم.(●کاگامی_■آدرین) ■کاگامی باید باهات صحبت کنم. ●چیزی شده؟ ■نه بعدا میفهمی،بعد مدرسم تو پارک میبینمت. ●باشه.نگران شدم😧 آدرین:دیگه جوابشو ندادم😞یهو دیدم الکساندر اومد تو😳 از زبان الکساندر:خانم بوستیه من را باهمه آشنا کرد.
من پیش برید نشستم و آلیس پیش یک دختره به نام لایلا(زنگ تفریح😝)ززززززززز. یهو دیدم یک دختره به همراه آدرین اومد.چشماش آبی بودو رنگ موهاش سرمه ای😍اون فوق العاده بود🙃بعدا فهمیدم اسمش مرینت بود.مرینت:زنگ بعد ورزش داشتیم.بعضیا رفتن شمشیر بازی.اما آدرین اومد با پسرا فوتبال😁منم با آلیا و آلیس صحبت میکردم،چقدر مزه داد.این دوتا دختر حرف ندارن😃آلیا:بچه ها و یک فیلم ترسناک جدید گرفتم😁مرینت:چطوره ساعت۱۰شب که همه خوابن آلیا بیاد خونه ی ما تا باهم این فیلم را ببینیم؟موافقین؟آلیاو آلیس:بعله😃 برید:منم بیام؟مرینت:یهو با صدای برید سه تایی خوردیم زمین😐😂😂😂😂
آلیس:مگه بهت یاد ندادن حرف های کسی را گوش نکنی😠برید:آروم🤣آلیس:😁😁مرینت:نه نمیشه،این یک مهمونیه دخترونه هست😁آلیا:اگه نمیترسی بیا😂😎برید:پس میبینمتون😂🙃مرینت:آلیا؟😐آلیا:بزار بیاد.مرینت:باشه😒 دیدم آدرین داره با بقیه فوتبال بازی میکنه.میخواستیم بریم کتاب خانه.دیدیم باید از وسط میدون جنگ پسرا رد بشیم😐😳آلیس:من که زوتر رد شدم و موفق شدم😪آلیا:منم رد شدم😪مرینت بدو بیا.مرینت:تا اومدم رد شم از شانس بدم توپ درست خورد به کلم🤕🤕بعدش بیهوش شدم و افتادم زمین😖آلیا:😱😱😱مرینت؟خوبی؟!از دست شما پسرااااا😠😠آدرین:بیاین ببریمش پیش خانم بوستیه.مرینت را بردیم پیش خانم و خانم گفت:.......
(بچه ها من الان دقیق نمیدونم کجاییم😁)نگران نباشید،حالش خوبه.مرینت:چشمام را باز کردم و دیدم همه دورم جمع شدن😳یعنی انقدر همه نگران من شدن؟🙂بلند شدم و گفتم:بچه ها من حالم خوبه.نگران نباشید😊همه خیالشون راحت شد.زنگ خوردو ما تططیل شدیم.من گفتم میخوام یکم پیاده روی کنم،برای همین برید و آلیس رفتن و قرارشد من بعدا بیام.بعد از یک ساعت پیاده روی داشت بارون میامد،سعی کردم زود برم خونه که دیدم آدرین داره میره سمت پارک.کنجکاو شدم و دنبالش رفتم😁دیدم پیش یک ماشین قرمز وایساد🚘 اون ماشین کاگامی بود😳از زبان آدرین:تعطیل شدیم و از الک خداحافظی کردم و بادیگاردم را مجبور کردم تا منو ببره پارک.رفتیم و کنار ماشین کاگامی وایسادیم و بعد پیاده شدم.گفتم:سلام👋🏻
کاگامی:سلام👋🏻آدرین:کاگامی ما دیگه نمیتونیم باهم باشیم😕کاگامی:چی؟چرا؟😦آدرین:من باید زودتر از این ها بهت میگفتم،من.....من....من از یک نفر دیگه خوشم میاد😞کاگامی:😔میدونم.از اول روزی که درخواستم را رد کردی معلوم بود تو از یکی دیگه خوشت میاد😣اما تو این همه مدت به من دروغ گفتی.😔نباید باهام اینکار را میکردی😞شاید من آدم بدی باشم اما من واقعا ع*ا*ش*ق*ت بودم😓من توی دوران تنهایی فقط تورا داشتم آدرین😭😭🥺مرینت:وقتی دیدم آدرین گفت از یکی دیگه خوشش میاد فهمیدم که دیگه منم آدرین را از دست میدم🥺😭
چرا همیشه برای آدرین یک دوست بودم🥺من نمیخوام دوستش باشم😭😭چرا....چرا.....چرا من براش یک دوستم😥😥دیگه نمیتونم عکساشو بزنم روی دیوار،شب تا صبح وقت بزارم روی کادو هاش😥🥺شب تا صبح نقشه بکشم و بهش بگم،د*و*س*ت*ش دارم😥😭😭 خواستم از اونجا برم که دیدم کاگامی میگه.......🥺کاگامی:دیگه دیره آدرین😓دیر تصمیمتو گرفتی🥺باید زود تر از اینا فکرشو میکردی😓😭😭آدرین:دیر؟چرا؟؟🥺چون بهت دیر گفتم.من توی عمرم فقط یک بار ع*ا*ش*ق شدم😥نمیدونستم چطور بگم🥺😣چرا دیره کاگامی؟چرا🥺😥😭😭😭😭😭بعدش اشک از چشمام اومد و زانو زدم و گریه کردم😥😭🥺😣 کاگامی:دیدم مرینت پشت ماشین داره حرف های مارا گوش میده😕مجبور شدم بگم😣🥺😭😭چون........
خب دیگه تمام شد😁باید یک ذره تو خماری بگذارمتون تا بفهمین دنیا دست کیه🤣🤣پارت بعد را زود میزارم😉
نظر فراموش نشه موچولوها😁😆 ❤🧡💛💚💙💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بالاخره پارت۴تایید شد🥳🥳🥳برید بخونید عشقولیا❤
نظرم بدید🥳🙏🏻
عالی بود داستان منم بخوانید تازه پارت چهارم انتشار شده
مرسی😊
بچه ها چون تستچی داستان را دیر منتشر میکنه،من پارت۵و۶را پشت سر هم میزارم❤دوستون دارم🥰
ممنونم از صبر کردن هاتون😊❤❤
نمیدونم چرا هرچی جلوتر میره طرفدارا کمتر میشن😐😂😂😂😂😂
بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی پپپپپپپپییییییییلللللللللییییییززززززززززز
مرسیییی🥰گذاشتم عزیزم درحال برسیه😇🥰
خیلی عالی، محشر، فوق العاده و خیلی زیبا و..... آفرین بهت نیکی جــــــــون❤❤😍😍😍
مرسیی عزیزم😍🥰♥️♥️
وای خیلی خوب بود عالییی😍 جای هیجانی هم کات کردی🥺🥺
مرسی ثنا جون☺🥰دیگه شرمنده😁😅
محشرههه😍
مرسی گلم😄😃😍❤❤
چرا پارت بعدی رو نمیزاری😭
دارم دیوونه میشم 😭
زود تر بزار دیگه 🥰
منتظرم😍
من واقعا شرمندم😥گذاشتم در حال برسیه😓میدونم بد تو خماری گذاشتم😁اما واقعا شرمندم😘❤❤❤❤
عالی بود مثل همیشه یکم زود تر بزار دیگه لعنتی تا الان 10 بار که دارم میخونمش
مرسیییی☺😍چشم😁😂من گذاشتم فقط تستچی ثبت نکرده😗