موضوع چیزی نی
اولی:من سگ خانه ام را طوری تربیت کرده ام که وقتی میخواهد وارد اتاق شود در میزند دومی:این که چیزی نیست سگ خانه ما کلید دارد
اولی:خانه ما آن قدر بزرگ است که یک درش در شرق و در دیگرش در غرب است دومی:این که چیزی نیست پدر من یک چوب ماهی گیری دارد به قدری بلند است که از تهران میتواند در دریای خزر ماهیگیری کند اولی: اگر راست میگویی پدرت شب ها چوب ماهیگیری اش را کجا میگذارد دومی:روی پشت بام خانه شما
کشاورز اولی:من مترسکی درست کرده ام که پرنده ها اصلا در مزرعه من در نمیزنند کشاورز دومی:این که چیزی نیست من مترسکی درست کرده ام که پرنده ها از ترسشان هر چه برده بودند بر میگردانند کشاورز سومی: اینها که شما گفتین که چیزی نیست من مترسکی درست کردم که پرنده ها از ترسشان اجناس همسایه ها را برای من می آورند
اولی:برادرم در حال راندن قطار بود که یک دفعه پل 150متریدخراب شد و برادرم با قطار پرش کرد دومی:این که چیزی نیست برادر من با دماغش غذا میخورد اولی:مگر میشود؟چه دروغ بزرگی دومی:تو 150 متر دروغ گفتی من حرفی نزدم ولی من یک وجب دروغ گفتم تو طاقت نیاوردی
اولی:برادرم در حال راندن قطار بود که یک دفعه پل 150متریدخراب شد و برادرم با قطار پرش کرد دومی:این که چیزی نیست برادر من با دماغش غذا میخورد اولی:مگر میشود؟چه دروغ بزرگی دومی:تو 150 متر دروغ گفتی من حرفی نزدم ولی من یک وجب دروغ گفتم تو طاقت نیاوردی
اولی:وقتی با هواپیما به ایتالیا میرفتیم بنزین هواپیما تمام شد خلبان پیاده شد و از هواپیمای دیگری بنزین اضافه گرفت دومی:من هم وقتی با پدرم به انگلیس می رفتم وسط راه چرخ هواپیما پنچر شد و تا فرودگاه هواپیما را هل دادیم
اضافع
امیدوارم خوشتون اومده باشه و خندیده باشید لایک و کامنت فراموش نشه فالو=فالو
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
😐😐😐😐💔
😹