

🧞کنسرو غول 🧞 «اولش که همه نمیتونن نترس باشن و برن بانک بزنن. هر کی از یه جایی شروع میکنه. بچه که بودم از هر مغازهای میرسیدم چیز کِش میرفتم. یهبار یه خمیردندون دزدیدم. به دردم که نمیخورد، مثل مشنگها همهاش رو خالی کردم تو دهنم و تُفش کردم بیرون. دهنم تا بیست ساعت میسوخت. عمههه خبردار شد و همین جوری که سیگار میکشید و لای دود غرق شده بود کتکم زد. پریدم دستش رو عین تمساح گاز گرفتم و از خونه فرار کردم. عمههه لای دود جیغ میزد و میگفت: "دزد کثافت! دیگه برنگرد!" توکای ترسو و مردنی اینها را در کتاب خاطرات جنایتکاری مشهور خوانده است. او از مدرسه و ریاضی متنفر است و تصمیم گرفته شبیه جنایتکارها خشن، نترس و پولدار بشود. باید دید از پسش بر میآید یا نه؟

🧞کنسرو غول 🧞 «اولش که همه نمیتونن نترس باشن و برن بانک بزنن. هر کی از یه جایی شروع میکنه. بچه که بودم از هر مغازهای میرسیدم چیز کِش میرفتم. یهبار یه خمیردندون دزدیدم. به دردم که نمیخورد، مثل مشنگها همهاش رو خالی کردم تو دهنم و تُفش کردم بیرون. دهنم تا بیست ساعت میسوخت. عمههه خبردار شد و همین جوری که سیگار میکشید و لای دود غرق شده بود کتکم زد. پریدم دستش رو عین تمساح گاز گرفتم و از خونه فرار کردم. عمههه لای دود جیغ میزد و میگفت: "دزد کثافت! دیگه برنگرد!" توکای ترسو و مردنی اینها را در کتاب خاطرات جنایتکاری مشهور خوانده است. او از مدرسه و ریاضی متنفر است و تصمیم گرفته شبیه جنایتکارها خشن، نترس و پولدار بشود. باید دید از پسش بر میآید یا نه؟ مهدی رجبی انتشارات افق

بابا بزرگ سبیل موکتی من در این داستان همهچیز را ننوشتهام. اولش خاله شهرزاد گفت بنویس. من گفتم: «من نوشتن بلد نیستم. چهجوری باید بنویسم؟» خاله گفت: «همینجوری که میخواهی یک چیزی را برای بقیه تعریف کنی!» اگر میخواهید بدانید خاله کیست، باید صبر کنید. داستان را که بخوانید خاله خودش میآید توی داستان. من فقط چیزهایی را نوشتهام که دربارهی سبیل بابابزرگ است. یک جاهایی را دلم نمیخواست بنویسم. خاله شهرزاد گفت: «بنویسی بهتر است.» من هم نوشتم. علی اصغر سید ابادی نشر افق
🚘و باز هم سفر 🚘 مردم شهر از زمانی که به یاد داشتند این رسم را اجرا میکردند. هر دختر و پسری که به سن چهارده سالگی میرسید باید به سفر بزرگ میرفت. سام شنیده بود گاهی سفر بچهها ماهها و سالها طول میکشد. حتی شنیده بود بعضیها هیچوقت به خانه برنگشتهاند .هیچوقت!

💻این وبلاگ واگذار میشود 💻 وبلاگ درنا، دختر جوانی که با خواندن یک دفترچه خاطرات قدیمی تصمیم می گیرد داستانی را درباره ی زال و عشق قدیمی او در وبلاگش منتشر کند و نظرات خوانندگان را بداند. درنا به گذشته زال برمی گردد و داستان او و فریبا را روایت می کند؛ پسر نوجوانی که خانواده ای ندارد و در یک پرنده فروشی کار می کند. کلیدی که سال ها دست زال ماند چون فکر می کرد یک روز فریبا و خانواده اش بر می گردند و کلید خانه شان را از او می خواهند...
و کتاب های شما که غریبه نیستید قصه های مجید مثل ماه شب چهارده که به دلیل کمبود اسلاید نمی نویسم .( اینا بهانه اس، حال ندارم 😁) همه شون هم از هوشنگ مرادی کرمانی هستند .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
راستی منم یه تست درباره ی چندتا کتاب ایرانی دارم
بلی بلی از همون الهام گرفتم😁
😍😍😍
کنسرو غول و باز هم سفر کتابای هوشنگ مرادی کرمانی رو خوندم.
کتابفروشی من همه ی کتاب هارو باید داشته باشه و همیشه به روز باشه. برای ترغیب افراد به کتاب خوندن، مسابقه و غرفه های جذاب میذارم.
تستت خیلی خوب بود
به به چه کتابخونه جذابی😍
من فقط این وبلاگ واگذار می شود خوندم 💕
چ بهشتی بود برا کتابخون ها کافه رستوران بزرگ بود از هر ژانری هر توتی کتاب تو بهش مخصوص خودش مثلا کتاب های کلاسیک بخش خودش فضاش کلاسیک بود فانتزی و بقیه هم همینطور مسابقه های کتاب کتاب همه زبانه وسایل کتاب از شمعش تا لوک مارک و لباس شخصیت ها هوف 😂🤭 عالی میشد البته که اونور اب ازینا دارن 😢
دستت هم عالی بود 💖
واو چه رویایی😍
اه چه جالب منم همچین تستی دارم 😍
راستش منم ای ه رو از تو کپی کردم 😁 شرمنده
او نه منم از یکی دیگه ایده گرفتم مهم تفاوت کتاباس🥺💕تازه خوشحال هم میشم
💖😻🥺