عشق چیست... (جیمین) پارت2

کجا بودیم 😗🤔 آها یادم اومد😉 _--_-_-_--_-_--_-_-_--_-_-_--_-_-_--_-_----_--_-__--_-__---_-_--_---_-------پاشدم و از بیمارستان رفتم هوا بارونی بود و داخله خیابون ها راه میرفتم که یهو یک رعد و برق زد🌩 و بارون شدید شد⛈️ صدای آژیر پلیس اومد دونفر یا سرعت از کنارم رد شدن دستشون خورد به زانوم و افتادم داشتم بلند میشدم که یهو یک پسر دیگه سریع دنبالشون رفت ( باید بگم سئنگهو کلاس های ورزشیه زیادی رفته🏋🤼‍♀️🤺🤸‍♀️🧘‍♀️🏌‍♀️🤾‍♀️⛹️‍♀️) منم فک کردم مجرمن و سریع دنباله دوتاشون رفتم من رفتم کوچه سمت راست و اون پسر رفت کوچه سمت چپ...

داشتم لیز میخوردم ولی یک پشتک زدم و نیفتادم🤸‍♀️ سریع رفتم هردو خوردیم به بن بست پسر داشت آروم میرفت ولی من دیدم زیادی دارن دور میشن سریع رفتم 🧗‍♀️🧗‍♀️ پسر=😳😳😳 هردو گیر افتادن و پلیس اومد گرفتنشون من هم اونجا نشستم و دیدم یهو همون پسره اومد و گفت پسر=سلام من جیمین هستم تو دختر شجائی هستی😊 سئنگهو=ام خب خب ممنون... پسر= انکار زیاد خوشحال نیستی😕 سئنگهو=خب آره چون... چون... امروز پدرم رو از دست دادم😭😭 اشکام جمع شد و داشتم پاکشون میکردم...

جیمین= وای متاسفم خیلی سخته که پدرت رو از دست بدی😞 جیمین= ام نگفتی اسمت چیه سئنگهو= اسمم؟... اسمم سئنگهو هست جیمین=واسه وی پدرت رو ازدست دادی سئنگهو؟ سئنگهو=چون امروز هواپیما سقوط کرد و پدرم... جیمین= اوه متاسفم ولی نمیدونم چرا هواپیما سوقط کرد تو میدونی؟ سئنگهو= چی😳 خب.. نه نه... م... م... من ن. نمیدونم😓😓😓(تو ذهنش ش= من من باعث این اتفاق شدم 😭😭😭😭😭)

جیمین= جایی داری که اونجا باشی؟ سئنگهو= نه چون قرار بود هتل باشیم ولی همه ی پولام داخله هواپیما سوخت( چون هواپیما آتیشن گرفت🔥🛩) جیمین= خب خب میتونی بیای پیش من تا وقتی پول جور کردی 😊 سئنگهو= و. وا. واقعا؟ آخه تو که... جیمین= هیچی نگو دیگه تو که جایی نداری میتونی پیش من باشی🙂 سئنگهو= با.. باشه خب☺ ممنون🙇🏻‍♀️

رفتیم خونه جیمین جیمین=خب اینم از خونه من اینجا دوتا اتاق داره اتاق سمت راست واسه تو☺ سئنگهو= خیلی ممنون😊 رفتم بخوابم اینقدر خوابم میومد وسط تخت گرفتم خوابیدم😴جیمین= معلوم نیست چقدر خستس که اینجوری خوابیده😬 اومد نزدیک و لپمو بوسید😘 و آروم رفت🤫...

خب اینم از این پارت😉 زیاد گذاشتم😗 امیدوارم خوشتون اومد باشه😌 برو بعدی👈🏻🌌

لایک و کامنت و دنبال یادتون نذه💖بابای👋🏻 برو بعدی چالش داریم👈🏻🌌

بعدی تر👈🏻🌌