
از نگاه کریس:شب بود و همه ی اعضای تیم وایلد کرتس خواب بودن🌃 من بیدار بودم و تمام شب تو جام غلت میزدم؛چون اصلا خوابم نمیبُرد. دلم میخواست زودتر صبح بشه تا یه ماجراجویی جدید با قدرت حیوانات شروع کنیم🐾 از جام بلند شدم و رفتم مارتین رو صدا کنم ولی مارتین بیدار نشد.خوابش خیلی سنگین بود💤 چشمم خورد به آویوا که خیلی راحت خوابیده بود،انگار داشت رویا میدید.کاش من توی رویاش بودم😅یکم از نور بنفش کمی که روشن بود روی صورتش تابیده بود و این باعث میشد بیشتر جذبش بشم✨😍برگشتم توی جام نشستم و چند دقیقه همینطور به آویوا زل زدم تا اینکه بالاخره خوابم برد😍😂
صبح مارتین با یه لیوان آب بیدارم کرد بهش گفتم:هی!صداممیکردی هم بیدار میشدم😑 مارتین گفت:(نه هر چقدر صدات کردم بیدار نشدی فکر کنم داشتی خواب خیلی خوبی میدیدی🌠) یادم افتاد که خوابم واقعا خیلی خوب بود طوری که دلم میخواست اصلا بیدار نمیشدم😅😁 توی خوابم جشن تولد آویوا بود🎉 هممون داشتیم براش کادو،کیک و تزیینات قشنگ آماده میکردیم و من بهش گفتم که چقدر دوستش دارم و اونم میخواست حرف بزنه که به لطف مارتین از خواب پریدم😐
مارتین گفت:(خب کریس پس منتظر چی هستی نمیخوای بریم دنبال یه موجود باحال بگردیم تا بهش تبدیل بشیم؟😉😃) به خودم اومدم و گفتم:( چرا که نه) و پاشدم دست صورتمو شستم.بقیه تیم وایلد کرتس بیرونِ تورتوگا بودنو داشتن صبحونه میخوردن 🍳🍞 با مارتین رفتیم و بهشون اضافه شدیم. مارتین مثل همیشه ساندویچ مربای تمشک با شکلات صبحانه و ترافل وانیل برای خودش درست کرد و یه جا خورد🥪 منم که نمیدونستم چی بخورم و فقط تو فکر خوابی که دیدم بودم. آویوا گفت:(کریس چرا تو چیزی نمیخوری؟) تا اومدم حرف بزنم جیمی گفت:(عیبی نداره من سَهمِش رو میخورم😌) کوکی گفت:(میخوای بهت کوکی بدم بخوری؟🍪) میخواستم بگم نه که آویوا گفت:(آره کوکی با شیر خیلی میچسبه🥛) پس گفتم: من خودم برمیدارم ممنون😁
صبحونه که تموم شد مارتین گفت:(من برای تبدیل حیوانات آماده ام تو برای تبدیل حیوانات آماده ای کریس؟) من گفتم:(من برای تبدیل حیوانات آماده ام تو برای تبدیل حیوانات آماده ای مارتین؟) مارتین گفت:(من برای تبدیل حیوانات آماده ام تو برای تبدیل حیوانات آماده ای کریس؟) من گفتم:(من برای- که یهو آویوا گفت:ای بابا بچه ها بسه دیگه فهمیدیم شما همیشه آماده اید🙄😂 من و مارتین خندیدیم😅😂 و با مارتین دنبال یه حیوون باحال برای تبدیل شدن بودیم
داشتیم همینطور می گشتیم که مارتین خندید و گفت:(نکن کریس😂اِ بسه دیگه!🤣)من گفتم:(چی میگی من نیستم که) گفت:اگه تو نیستی پس چیه؟😨 گفتم:نمیدونم میخوای برگرد نگاه کن😬 گفت:نه من نگاه نمیکنم خودت ببین😧 گفتم:ای بابا باشه😐😒 دیدم یه مارمولک روی شونه مارتینه😀😂 به مارتین گفتم:(،نترس فقط یه مارمولکه)و دستم رو جلوی مارمولک گرفتم تا بیاد رو انگشتم. مارتین به مارمولکه گفت:(هی رفیق کوچولو تو بودیکه داشتی قلقلکم میدادی😀😂)ادامه داد:(اسمش رو میذارم قلقلک کوچولو😂😂) گفتم:آویوا که قبلا دیسک قدرت مارمولک برامون درست کرده بود پس بیا به مارمولک تبدیل بشیم😀 مارتین گفت:(آره موافقم😃)
ادامه دارد... بچه ها الان ساعت ۳ شبه من دارم از خواب میمیرم😪 بای تا پارت بعد💚💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چیلا
اینقد
کم
پیدایی
؟
اره تازگی ها کم میام تستچی. امتحان و کلی کار دیگه دارم اما سعی میکنم داستانمو بذارم هر موقع وقت کردم
تف تو روح مدرسه ها😐
👌👌😂😂
کیانااااا😐پاشو بیا تست آخرم😐📷
میشه لطفا اسمشو بگی؟
ولش کن مال دوسال پیشه😐😂
😔😔😔😔😔😔ببشخید😔😔😔😔😔
چرا؟تو که کاری نکردی
آجی خوبی؟
سلام آجی ممنون خوبم❤،فقط امتحان هام شروع شده بود یه مدت نبودم
الان چند روز از اون ساعت ۳ ش بی که این داستانو ساختی گذشته و تو هنوزم که هست پارت بعدی رو ن ساختی 😑😑😑کی میخوای بسازی اخهههههههههههههههههههههههههههههههههههههه😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩😩اههههه بیخودی لایک کردم 😠ما خودمون کار و زندگی نداریم؟ارهههههههههههههههه داریممممممممممم ولی چی؟ بازم میام تو پروفایل مسخره تو تا خبر م رگم ببینم این داستان بی صاحابو ساختی یا نه😠😠😠😠😠😠😠😠
سلام متاسفانه امتحان هاش شروع شده چند روز نیست ولی میاد به زودی🙌💞
سلام بله امتحان داشتم پارت های بعد هم میذارم