
نبینی از دستت رفته
اصفهانیه وسط برف دراز کشیده بود بش میگن چکار داری میکنی؟ میگه یه بسته قرص سرما خوردگی با یه آمپول دارم تاریخش داره رد می شد گفتم استفاده بشه، حیفس😳🤕😂😂😂😂
😛: شوهره به زنش میگه: ﺑﺮﻭ ﻳﻪ ﻧﻮﺷﻴﺪﻧﻲ ﻭﺍﺳﻢ بیار زنه: ﻛﻮﻻ ﻳﺎ ﭘﭙﺴﻲ آقا : ﻛﻮﻻ زنه: لایت ﻳﺎ ﻋﺎﺩﻱ آقا : لاﻳﺖ زنه: ﻗﻮﻃﻲ ﻳﺎ ﺷﻴﺸﺔ آقا : ﻗﻮﻃﻲ زنه : ﻛﻮﭼﻚ ﻳﺎ ﺑﺰﺭﮒ آقا : ﺍﺻﻼ ﻧﻤﻴﺨﺎﻡ .. ﻭﺍﺳﻢ آﺏ ﺑﻴﺎﺭ زنه: ﻣﻌﺪﻧﻲ ﻳﺎ ﻟﻮﻟﻪ ﻛﺸﻲ آقا : آﺏ ﻣﻌﺪﻧﻲ زنه: ﺳﺮﺩ ﻳﺎ ﮔﺮﻡ آقا : ﻣﻴﺰﻧﻤﺘـــــــــا زنه : ﺑﺎ ﭼﻮﺏ ﻳﺎ ﺩﻣﺒﺎﻱ آقا:ﺣﻴﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻥ زنه: ﺧﺮ ﻳﺎ سگ آقا : ﮔﻤﺸﻮ ﺍﺯ ﺟﻠﻮ ﭼﺸﺎﻡ زنه: ﭘﻴﺎﺩﻩ ﻳﺎ ﺑﺎ ﺩﻭچرخه آقا : ﺑﺎ ﻫﺮﭼﻲ ﺑــــــﺮﻭ ﻓﻘﻂ ﻧﺒﻴﻨﻤﺖ زنه: ﺑﺎﻫﺎﻡ ﻣﻴﺎﻱ ﻳﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﻡ آقا : ﻣﻴﺎﻡ می کوﺷﻤــــــــﺖ زنه: ﺑﺎ ﭼﺎﻗﻮ ﻳﺎ ﺳﺎﻃﻮﺭ آقا : ﺳﺎﻃـــــــــﻮﺭ زنه: ﻗﺮﺑﺎﻧﻴﻢ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﻳﺎ ﺗﻴﻜﻪ ﺗﻴﻜﻪ آقا : ﺧـــــﺪﺍ ﻟﻌﻨﺘﺖ ﻛﻨﻪ .. ﻗﻠﺒﻢ ﻭایساد زنه: ﺑﺒﺮﻣﺖ ﺩﻛﺘﺮ ﻳﺎ ﺩﻛﺘﺮﻭ ﺑﻴﺎﺭﻡ ﺍینجا.. یعنی زنا تا این حد باحالن اصلا حوصلت سر نمیره😛😎😎😂😂😂
"پسری به دختری ریاضی درس میداد...! او را بوسید و دوباره باز بوسید و گفت به این عمل جمع میگویند! دختر پسر را بوسید...! پسر گفت یکی از بوسه های من کم شد به این عمل تفریق میگویند!!! بعد همدیگر را به اغوش کشیدندو یکدیگر را بوسیدند و گفت : به این عمل ضرب میگویند..!!! ناگهان پدر دختر امد...! پسرک را تکه تکه کرد و گفت این عمل را تقسیم میگویند...! سپس خشتک پسر رابر روی سرش کشید و جوری بر سرش کوبید که سرش تا کمرش خم شد و گفت این عمل را صورت در مخرج میگویند...! دیدید چقدر ریاضی شیرین است...! 😂😂😂😂
مردی داشت از خیابان رد میشد، صدایی گفت: ایست! 😳 ⭕️ @khandepare ⭕️ او ایستاد، همان لحظه آجری جلوی پاش افتاد. نفس راحتی کشید و به راه افتاد. تا خواست از خیابون رد بشه باز همان صدا گفت: ایست! همان لحظه ماشینی با سرعت از جلوش رد شد. او پرسید: تو کیستی؟ ندا آمد: فرشته نگهبانت! گفت: پس وقتی من داشتم ازدواج می کردم، تو كدوم گوري بودي؟؟!!!! گفت خبر مرگم دو دقیقه رفتم دستشویی امدم دیدم گند زدی به زندگیت.....😂😂😂
مرده رفته یک دختر خوشگل صیغه کرده اسمشو گذاشته کرونا، یک هفتس با اون داره زندگی میکنه براخانمش قسم خورده گفته من کرونا گرفتم و باید خودمو یک ماه قرنطینه کنم خانمش گفته تا خوب نشدی حق نداری بیای خونه?????? گویند شیطان بعداز شنیدن این حرف در گوشه ی مجلس به خودزنی, گریه و استغفار و در آخر به سجده ی مردها، مشغول شد...!???
زاغکی ﺑﺎﻻﯼ ﺩﺭﺧﺖ پیتزا میخورد ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ : چه ﺳﺮﯼ چه ﺩﻣﯽ ﻋﺠﺐ ﺗﯿﺮﯾﭗ ﺧﻔﻨﯽ ﺁﻭﺍﺯ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﻓﯿﺾ ﺑﺒﺮﻡ؟ زاغ ﭘﯿﺘﺰﺍ را ﺯﯾﺮ ﺑﻐﻞ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻋﻮﺿﯽ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﭘﻨﯿﺮﻭ بردی کلاس سوم بودم ﺍﻻﻥ ﻟﯿﺴﺎﻧﺴﻢ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﭘﺮﺍﺕ ﺭﯾﺨﺘﻪ؟! زاغ ﭘﺮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ، ﭘﯿﺘﺰﺍ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﭘﻨﯿﺮﺗﻮ ﺑﺮﺩﻡ راهنمایی ﻣﻴﺨﻮﻧﺪﻡ ! ﺍﻻﻥ رئیس بورسم ﺟﻴﮕﺮ
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!