6 اسلاید صحیح/غلط توسط: ❤Raha❤ انتشار: 3 سال پیش 30 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام👋
دوستان این داستان گذشته داستان magnet هست و اگه میخواین از داستان سر در بیارین باید این را بخونید❤
از اونجایی که توی magnet میراکلس وجود نداره توی این هم میراکلس وجود نداره🌈
آها راستی تو این داستان مرینت و آلیا خواهر و آدرین و نینو برادر هستن💚
(راستی مرینت و آلیا ۲۰ و آدرین و نینو ۲۵ سالشونه) مرینت: دانشگام من و آلیا تموم شده آلیا خبر نگاری و من طراحی خوندیم وضع مالی آنچنانی نداریم فقط یه خونه دو خوابه داریم و برای دانشگاه بورسیه گرفتیم داشتیم می رفتیم سمت شرکت اگرست آخه قبلاً بابام مدیر عملشون بوده اما الان😔اون مرده. رسیدیم به شرکت مثل اینکه دیگه گابریل اگرست صاحب شرکت نیست پسراش آدرین و نینو آگراست هستن😮 رفتیم پیششون و خودمون رو معرفی کردیم گفتن خبر می دن🙁
آدرین: بعد از تموم شدن یه روز حوصله سر بر دیگه با نینو رفتین خونه و طبق معمول دوباره شروع شد:
امیلی- سلام پسرا امروز هم دختری مد نظرتون پیدا نکردین چقد لفتش می دی من عروس می خوام نوه می خوام اگه تا فردا تصمیمتونو نگیرین دو دختر خوانواده توسوروگی رو براتون می گیرم😡
آدرین- یه نفس بگیر مادر جان سلام👋
نینو- سسلام😅
امیلی- سلامو کوفت سلامو زهر مار🤬
آدرین- باشه باشه خودن نمی زاری بگم دیگه بای👋
امیلی- صب کن ببینم کجا چیو بگی آخ جون یک دختر مد نظرتون اومد🤩
آدرین- آره اما نذاشتین بگیم دیکه😑
نینو- چچچی😳
آدرین- دو تا دختر به اسم های...
مرینت و آلیا دوپن خواهرن باهم امروز اومدن برای استخدام که استخدامشون کردیم الان هم من و نینو خسته ایم میریم اتاقمون البته من با نینو کار دارم با من میاد👋
امیلی- ووووییی چه شکلین عروسی گلم😍
آدرین- یا خدا چه زود نخوندین سر سفره عقد ولی خب مرینت موها و چشم های آبی و آلیا موهای قهوه ای نارنجی و چشم های عسلی
امیلی: اخجون کدوم به کدومه؟😆
آدرین- منو مرینت، نینو و آلیا
و مادر گرام را با تمام سوالاتش پشت در اتاق گذاشتم (☆: احترام به بزرگتر:۰) و به نینو که در عالم بهت فرو رفته بود گفتم اینو گفتم که دست از سرمون برداره😐
نینو- آها باشه ولی اگه بگه بریم خواستگاری چی؟
تا اومدم بگم نه بابا مامان با هیجان و لباس مجلسی در رو باز کرد و پرید تو اتاق و داد زد همین امشب میریم خواستگاریییی🤩
آدرین- به این زودی که نمیشه همونطور که گفتم امروز استخدامشون کردیم و ما ازشون خوشمون اومده اونا اصلاً نمی دونن و هنوز یک روز هم از آشناییمون نگذشته😅
مامان با لب و لوچه آویزون از اتاق رفت و تا در بسته شد
نینو: حالا چه گلی به سر بگیییررریییییییم😑
آدرین- ای مرده شور اون سق سیاهتو ببرن😑
___________یک هفته بعد_______________
مرینت: زنگ آیفون خورد گفتم اومدم اومدم.....
آدرین بود🤩 رفتم سوار ماشینش شدم رفتیم کافه (☆: نگین فکر نکردم که اومدن خواستگاری که به شعورم بر می خوره😂) تو این یه هفته خیلی به آدرین علاقه مند شدم از وقتی که خودش بهم گفت عاشقمه (☆: انسافاً انتظار اینو دیگه نداشتین🤣) اتفاقاً تو همون روز نینو هم به آلیا ابراز علاقه کرد😍
آدرین- می گم مرینت راسسستششش😅 مامانم گیر داده که بیایم خواستگاری اشکال نداره؟
تو بهت بودم ما تازه یک هفته اس عاشق همیم ولی نتونستم به چشمای گربه آیه معصومش نه بگم
مرینت- بباشه☺
_______________شب خواستگاری_________
مرینت-بله
آلیا-بله
امیلی- عالیه پس آخر همین هفته عروسی می گیریم
_____________۳ ماه بعد از روز عروسی_________
مرینت: دلم خیلی شور می زد😥...
بلخره بعد سه ساعت جواب آزمایش اومد وای مثبته😳 سریع رفتم شرکت آدرین بدون در زدن وارد شدم که آلیا و نینو هم اونجا بودن
آدرین: خیلی برای آلیا و نینو خوشحال بودم و البته برای خودم که عمو شدم که یهو مرینت بدون در زدن اومد تو و صاف پرید بغلم و
مرینت- مامان شددددددممممم🤩
چی یعنی من تو یه روز هم بابا شدم هم عمو امروز بهترین روز عمرمهههههه😍🤩
رفتیم این خبر رو به مامانم هم گفتیم اون هم کلی خوشحال شد و به زور تا به دنیا اومدن بچه ها نگهمون داشت بچه من دختره اسمش رو گذاشتیم اما بچه آلیا و نینو هم پسره اسمش رو گذاشتن لوییس🥳
☆: دوستان من خلاصه گویی کردم مگه نه کلییییییییی مکافات داستان تو زنگی شون ولی من فقط می خواستم تا همین حد بدونید که داستان اصلی بی معنی نباشه لایک فراموش نشه❤بای👋
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
یه پیشنهاد بیا کمیک سیتی را از بازار بریز اونجا کمیک بگذارید
اوکی مرسی💛