
میا : واقعا خوشحال بودم چون دیگه این دشمنی مرگ بار تموم شد بعد از رفتن یونگی رفتم توی اتاقم و لباس هام رو عوض کردم بعد برگشتم و توی آشپزخونه مشغول به پختن شدم 🍲 اما همش حواسم به جونگ کوک که رو کناپه نشسته بود بود خیلی نگران بودم حالش بد بشه یا هر چیز دیگه اون تنها شخصی بود که توی زندگیم عاشق شدم 🥺❤️ بعد از اینکه کارم تموم شد رفتم کنارش نشستم و سرم رو گذاشتم روی شونش اونم دستش رو گذاشت روی بازوم 🥺❤️ هیچوقت همچنین حس آرامش بخشی نداشتم انگار تمام شادی های دنیا مال منه 😄 با آرامش و احساس امنیت نگاه فیلم میکردم بدون اینکه یه کلمه هم بگم 🗣️ سرم رو گذاشتم روی پاش تا گردنش درد نگیره _یااااا تو چرا اینقدر نگران منی من حالم کاملا خوبه + نمیدونی وقتی دست های سردت رو گرفتم چه حسی داشتم پس لطفاً بزار انقدر نزدیکت باشم تا باورم شه پیشمی 🥺❤️
_آخ خدا بیا بغلم + نه قلبت درد میگیره همین جا خوبه 🥺 _واقعا اونقدر ها هم نیسا ...... که صدای در اومد +من میرم باز میکنم رفتم در رو باز کردم که با مادر و پدر عصبی جونگ کوک رو به رو شدم + سلام «مامان ¥ بابا £» ¥برو کنار پسرم حالت خوبه همش تقصیر این دخترس _سلاو مامان ولی این اصلا تقصیر میا نیست £ عهههه نیست پس کی سبب تیر خوردن توه _ببینید اون میا رو برده بود پیش خودش نمیزاشت بیاد اون تقصیری نداره + مامان به خدا من کاری که مادرش بهم سیلی زد ¥به من نگو مامان فهمیدی 😠 _مامان این چه کاری بود که کردی عشقم خوبی _همین الان از خونم گم شید بیرون من دیگه مادر پدری ندارم برید بیرون 😠 £باشه ما میریم و بدون که هر بلایی سرتون میا تقصیر اینه مادر پدرش رفتن ..... +جونگ کوک اونا راست میگن تقصیر منه _اگر دلت میخاد تنبی شی به حرف هات ادامه بده حالا هم بیا بغلم نترس چیزیم نیست رفتم توی بغلش و گریم گرفت 😢😢
_خانم کوچولو گریه نکن لطفاً من خوبم +اگر این کار رو نمیکردم . _هیششش اگر یه کلمه دیگه بگی خوب که بشم نابودت میکنم حالا هم اشکات رو پاک کن که گشنمه + باشه الان میرم آماده میکنم _یه وقت جوری نباشه که برم کما اول خودت بچشش اگر خوب بود میخورم +ای بابا جونگ کوک _خوب دست پختت اونقدر ها هم خوب نیست 😂🤷🏻♀️ +باشه اول خودم میچشم 😑😂 یکم ازش خوردم عه چقدر عجیب این دفعه خوب بود 😂 +خوبه _جدی +آره الان میگم بیان میز رو آماده کنن خدمتکار رو صدا زدم اونم اومد و میز رو آماده کرد 🚶🏻♀️ سر میز شام همش حواسم به جونگ کوک بود خیلی میترسیدم 😟😟😟😟😟😟😟😟😟😟😟 _میا چیزی شده چرا نمیخوری اولین باره غذات خوب شده پس بخور +هاع هیچی نیست باشه دارم میخورم خوب بعد از اینکه تموم شد خدمتکار آوند میز رو جمع کرد جونگ کوک رفت توی اتاق كه بخوابه منم چون خیلی خسته بودم رفتم 🚶🏻♀️🚶🏻♂️
+آخیش چون روی صندلی بیمارستان نشستم گردنم خیلی درد میکنه _وایسا تا ماساژش بدم جونگ کوک داشت گردنم رو ماساژ میداد خیلی درد میکرد 😖 _چطوره خوبه +آره خودت رو خسته نکن _ بیا بغلم رفتم توی بغلش و با هم خوابیدیم ،😴😴😴😴😴😴😴😴😴😴😴😴😴 صبح از خواب بلند شدم رفتم صورتم رو شستم به خدمتکار گفتم صبحانه رو آماده کنه و خودم رفتم که جونگ کوک رو بیدار کنم +جونگ کوک عشقم بیدار شو هیچ جوابی نداد قلبم اومد تو دهنم وبلند داد زدم + جونگ کوک بلند شو عشقم خوبی که چشم هایش رو باز کرد _چیزی شده میا با بغض + وقتی جواب ندادی خیلی ترسیدم _نترس من پیشتم نگران نباش بعد از خوردن صبحانه جیمین زنگ زد جونگ کوک هم بلند شد و رفت باهاش حرف زد
#سلام خوبی جونگ کوک _سلام من خوبم تو چطوری #منم خوبم _از جسیکا چه خبر # پیشمه 😉 _او اوه تبریک میگم # جونگ کوک یک ساعت دیگه خونتون هستم _باشه من یونگی و تهیونگ رو هم دعوت میکنم #وایسا ببینم مگه تو با اون روانی دوست شدی همه چی رو بهش گفتم ......... #حرف اون رو باور نکن _بهس کاملا اطمینان دارم ناسلامتی اون دوست بچگیمونه # ولی اون کار بدی کرد _ای بابا میگم اون دیگه تغییر کرد #من میام اونجا فقط برای اینکه اون عوضی کاری نکنه _اوووووف باشه #خدافظ _خدافظ جونگ کوک: جیمین گفت که یک ساعت دیگه اونجام😐😐😐 ای خدا چقدر به این بگم ولی شاید درست بگه رفتم به بقیه زنگ زدم و اونا رو دعوت کردم اونا هم قبول کردن جیمین گفته بود یک ساعت دیگه میام ولی نیم ساعته اینجا بود _سلام #سلام _تو چقدر زود اومدی #زود اومدم که اون کاری نکنه _ اوووووف باشه بیا تو + سلام جیمین #سلام +خوش اومدی #ممنون + جسیکا بیا بریم بالا تا بقیه بیان &باشه که صدای در اومد رفتم در رو باز کردم تهیونگ و جیهو بودن ۰سلام / سلام _سلام خوش اومدید ۰ممنون #سلام چطوری ۰ممنون تو خوبی + سلام & سلام و ......... « سلام احوال پرسی کردن دیگه خیلی طول میکشید»
بهشون درباره یونگی گفتم #من که باورم نمیشه ۰از اونجایی که اون خیلی سون هو رو دوست داشت حتما قبول میکنم /منم موافقم &ولی شاید نقشه باشه که با قالب یک دوست به دشمنیش ادامه بده که صدای در اومد #من میرم در رو باز میکنم جیمین رفت در رو باز کرد #اووووه آقای یونگی خوش اومدی مگه تو نبودی که میخاستی جونگ کوک رو بکشی ؛ دیگه نمیخام از کارم هم پشیمونم #باشه باشه _ جیمین بیا بگیر بشین # باشه _بیا تو ؛ ممنون جیمین چشه _ از دستت عصبانی هست ؛اوووووف
توی جمع جیمین همش به یونگی تو نگاه میکرد با زدن بهش میگفتم کاش که تمومش کنه ولی عین خیالش هم نبود 😐 اونقدر بد بهش نگاه میکرد که خودم هم میترسیدم منو بگیره بزنه 😒 زیر لب _بسه جیمین چی میخای از جونش #هییس دخترا رفته بودن بالا حرف میزدند ما هم تو سالن میا : بحثمون خیلی داشت جالب تر میشد خیلی خوب بود همه اتفاق های اون روز رو داشتم کمکم فراموش میکردم
جونگ کوک : دیگه از دست جیمین خسته شدم رفت باران پیش دخترا _میا من دیگه نمیکشم جیمین جوری نگاه یونگی میکنه که میترسیم منو بگیره بزنه 😒 + آخی یعنی انقدر روی تو حساسه &ندیم توی این یه هفته به خاطر من بد به کسی نگاه کنه / پس یعنی دوستیتون انقدر خوبه 😉 دخترا شروع کردن به بد گویی منم سرم درد گرفت نه به اینکه اونجا جیمین منو قبض روح میکرد نه به اینجا پس تصمیم گرفتم برم همون جا
رفتم اونجا دیدم جیمین همون جوری زل زده به یونگی قلب منم میومد تو دهنم _جیمینیه دقه بیا #چیزی شده _ بابا بسه دیگه انقدر زل نزن بهش # خوب _ قول بده آدم رو قبض روح میکنی #باشه باشه
آنچه خواهید خواند: جونگ کوک_ بلاخره جیمین و یونگی با هم خوب شدن آخیش
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پاااارتتت بعد
تو رو کان من پارت بععععد
میزارم 😉
ببببزاررر
عالی بود 😍😍😍😍😍😍😍
مرسی آجی
داستانت رو ب موقع میزای
هر میام گذاشتی
hooraaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa
عالییییییی ❤️😘♥️☺️
مرسی❤️
عالی بود
ممنون
بعدی لطفا
قول میدم که هر وقت تونستم بزارم الان من دارم به جای معلم درس میدم😑
باشه 💜
عاجیییی پارت بعدییی زود تر بزاررر عالی بوددددد❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مرسی قول میدم هر وقت تونستم بزارم الان من دارم به جای معلم درس میدم😑
باش عاجو مرسی❤❤❤❤❤🥺🥺
پارت بعدی
قول میدم هر وقت تونستم بزارم الان من به جای معلم دارم درس میدم😑