
سلام مجدد دوستان اینم از قسمت اخر آبشار جاذبه سازنده ی yeganeh
رسیدیم به جایی که شیل سنگ بریدگی رو کرد داخل شکم بیل و بیل داشت تبدیل یه سنگ میشد دیپر: همون لحظه عمو فورد و استن رسیدن خیلی خیلی تعجب کردم و ناراحت بودم عمو فورد و استن بیل رو دیدن و است فپرد گفت تو شیطانی اما دل داری و رفت کنار بیل: تمام بدنم درد میکرد با اینکه داشتم به دنیای ارواح ابدی برمیگشتم احساس خوبی داشتم که تونستم خواسته ی اون تا بچه رو براورده کردم میبل جیغ میزد... دیپر بالای سرم گریه میکرد با صدای ضعیف از میبل پرسیدم که... م.. ن.. شیط... ان.. م... هی.. چی... نیست تو... چر... ا بر... ای من نگ... رانی... من.. خدمت... کا.. ر.. اه.. ر... یم.. نیم میبل گفت مطمئنم شیاطینی مث تو دل دارن... تو برای ما زحمت کشیدی در صورتی که پدر و مادرمون
در صورتی که پدر و مادمون حتی به فکر ما هم نبودن تو دیپر رو از فلاکت نجات دادی اونم تو یه جنگل به مدت یک سال بدون خیانت من رو از انتقام از بردارم هوشیار کردی... معلومه باید نگرانت باشم بیل: اشکای...
اشکای میبل روی زخمم میریخت با حرفاش اشک تو چشمام حلقه زد یه دفعه یه حس عجیبی گرفتم از اشکهای میبل یه نوری از شکمم بیرون اومد و از حالت سنگ بیرون اومدم میبل و دیپر به هم نکاه کردن و پیش عمو استن و فورد رفتن و اونا رو صدا زدن
فورد و استن بالای سرم و اومدن و از میبل و دیپر قضیه رو پرسیدن
میبل و دیپر تمام قضیه و تعریف کردن که وقتی رسیدن جسد پدر و مادرشون رو تو خونه دیدن و فرار کردن و میبل بت ویل قراداد بست و بیل با دیپر قرار داد بست و جنگ بین میبل و بیل صورت گرفت و ویل با دعوای اونا به بیل پیوست و و دنبال انتقام پدر و مادرشون بودن که اتفاقا روشن شد
اما حرفش رو قطع کرد سرش رو انداخت پایین حدس میزدم میخواد چی بگه میبل گفت که فقط یه چیز مونده
لبخند زد و اومد سمت من (داستان از نظر بیل هستا) گفت بیل وقتشه که روحمونو بگیری گفتم: از ته قلبم ازت ممنونم که من رو نجات دادی اما طبق قرارداد.... گفت میدونم قرداد قرارداده دیگه اما میدونی؟ خیلی خوشحالم که با بیل مهربون ملاقات کردم 😉😊😝 میخواستم حرف بزنم که
گفت دوست دارم برای تولین و اخرین بار...بغلم کرد محکم و گفت بغلت کنم چشمام رو بستم بدون اینکه چیزی بگم محکم بغلش کردم دوباره حس عجیبی پیدا کردم چشمام رو باز کردم و دیدم که از حالت...
از حالت شطنجی در میام مکعب های شیطانیم داشتن از بین میرفتن سمبل قرداد روی بدنم وهمه اثرات شیطانی بدنم از بین رفتن من.. من.. با عشق میبل من به بیل سایفر HUMAN تبدیل شدم میبل هنوز محکم گرفته بود من رو بهم نگا کرد و تعجب کرد موهاش رو زدم کنار و گفتم ممنونم
دیپر: خب فک کنم افسانه ی bill cipher human هم تموم شد امیدوارم که دیگه اتفاقی پیش نیاد خب در هر حال ما عموهامون و بیل رو داریم هر چی نباشه فردا به روز جدیده
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وا😐💔 عزیز نزدیک ۶ تا قسمت رو نذاشتی😐 پس اون ۶ تا کجان💔
بدک نبود
توات چطور از 4 پرید به 9 و 10 ؟؟؟
کاش ادامه میدادی خوب بود