تازه کره رسیده بودیم و باران خیلی تند می آمد. بچه ها لباس گرم پوشیده بودن ولی من نه داشتم یخ میزد🥶
یهو سارا گفت:ملینا کجاست خونه ؟ کلید را بده؟ ملینا گفت:آخه کلید توی کیفم بود و یادم رفت کیفم را بیارم. برای همین نمی تونیم بریم خونه. ما هم قیافه هامون😱😡و قیافه ملینا😔😔ما گفتیم :حالا چی کار کنیم. یهو هممون ناراحت بودیم من داشتم یخ میزدم . و همش توی خیابان راه می رفتیم و رفتیم دم یک خونه و من دیگه هیچی نفهمیدم. از زبان سارا:یهو دیدم نازنین از هوش رفت و گفتم:زنگ این خونه را بزنید . و ملینا زنگ زد دیدم یک پسر اومد و تا نازنین را اون جا دیدم دست ش را برد زیرپاهاش و بلند ش کرد و گفت: بیایند تو ، ما رفتیم تو و دیدیم ۶ تا پسر دیگه روی مبل هستند. و همه رفتن سمت اون پسره و پسره نازی را برد توی یک اتاق و بعد بیرون اومد و گفت:اسم من جون کوک هست. و دوست هاش را به ما معرفی کرد. و ما هم گفتیم خوشبختی و خودمون را بهشون معرفی کردیم؟ کوک گفت:اینجا چی کار میکنید؟ماجرا را تعریف کردم .و اون ها هم گفتن:می تونید اینجا بمانید. ماهم گفتیم
خیلی قشنگه
بچه ها داستان را ادامه بدهم یا نه؟
لطفا آره و نه را بگید تا ببینم چی کار کنم
بعدی لطفاً 🤤🤩🤩
بچه ها من را ببخشید
حتما تو پارت بعدی پراحساس تر و بیشتر مینویسم
ممنون از همگی😊😊😊
سلام بچه ها
ممنون از همگی که من را راهنمایی کردید و نظر دادید
اگه بد شد ببخشید من سر امتحان نوشتم و با عجله ای بود.
کسایی هم که میگن مزخرف بود خوب بگید باید چی کار کنم که همون کار را تو پارت بعد انجام بدهم.
ممنون از همگی که نظر دادید
دفعه ی بعد بهتر ش میکنم مرسی🌺🌺🌺
خوب بود 😍پارت بعدیو زود بزار ببینیم یهوووو چیشد؟؟؟
عالی
فقط یک سوال اینا بی تی اس نمی شناسن؟
که یهو چی لعنت بهت وای بگو....
راستی فکر نکنی دارم ازت انتقاد میکنم و ازت خیلی ممنونم
داستانت خوب بود ولی کم بود اگه با جزییات بیشتری پیش بری عاااااالی میشه😄😍💕
من نمی دونم چرا داستانای بی تی اسو می خونم هم از خنده میمیرم هم گریم میگیره💔 هم ب خودم فش میدم 🤣😭😑🤭البته من ارمیم 💜💜💜✨✨✨✨
ادامه بده....✌🏻💋💗
عالی بود پارت بعد بزار❤❤❤❤❤❤❤