
سلام من اومد با پارت سوم 😉 امیدوارم خوشتان بیاد 😊😊لطفا نظر بدهید چه خوب چه بد🙏🏻🙏🏻🙏🏻 دوستون دارم 😘بریم سراغ داستان👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
از زبان مرینت :رفتم سر کمدم و یک لباس آبی خیلی خوشمل برداشتم.و یک آرایش ملیح هم کردم ،خودم تو آینه نگاه کردم واااااای چه خوشمل شده بودم😍😍😍😍 رفتم پایین مامان گفت:کجا داری می ری مرینت؟گفتم:با آلیا قرار دارم.مامان م گفت :مرینت دروغ نگو😠فهمیدم گند زدم گفتم:خدافظ و رفتم سمت در و در باز کردم و رفتم بیرون توی راه تیکی گفت: مرینت مامانت فهمیداااا 😅منم گفتم :وااای آره. بدو تیکی دیرمون شد😨😨تیکی گفت:چرا تبدیل نمیشه؟ گفتم : آفرین تیکی🙂رفتم یک جا که کسی نبود و تبدیل شدم و رفتم سمت قرار . و تبدیل شدم 😁وااای آدرین خیلی گوگولی شده بود😍😍😍
تا منو دید بلند شد . از زبان آدرین:وااای مرینت اومده بود خیلی ناز شده بود😍😍 اصلا نمی تونستم چشمام را ازش بر دارم . بلاخره دیگه تونستم و از جام بلند شدم و بهش سلام کردم و بهش دسته گل را دادم از زبان مرینت:آدرین بهم یک دسته گل خیلی خوشمل بهم داد😍😍😍گفتم:ممنونم😘😘آدرین گفت :بفرمایید . رفتیم سر میز نشستیم. آدرین گفت:مرینت گفتم:مری صدام کن😁😁آدرین معلوم بود خیلی خوشحال شده بود گفت :مری جونم من واقعا اصلا عاشق کاگامی نبودم و همش به خاطره اینکه پدرم ناراحت نشه باهاش بودم (این لحظه آدرین بغض کرده بود) من واقعا عاشق لیدی باگ بودم من اصلا فکر نمی کردم لیدی باگ تو باشی . دیدم آدرین اشک از چشماش اومد. سریع رفتم پیشش و
بغلش کردم و گفتم:باشه من بهت حق میدم . آدرین باز گریه می کرد. گفتم :اگه گریه کنی ها منم گریه میکنم😔😔😔ادرین سریع اشکاشو پاک کرد و گفت :باشه. غذا که سفارش داده بودیم را آوردن و ما خوردیم . آدرین گفت:مری من را می بخشی من هم خندیدم و گفتم :اره 😁 یهو دیدم یک گروه موسیقی اومد . آدرین دیدم داره می خنده و گفت:سوپرایز😍😍 وااای اصلا نمیدونستم چی بگم😮😮به آدرین گفتم:من الان خوابم😯😯آدرین گفت:نه خانمم🥰🥰بعد نوازنده ها شروع کردن به ساز زدن .دیدم ادرین دست ش را به سمت دراز کرد و گفت:افتخار میدید؟
من هم دستش را گرفتم و بعد آدرین گفت:بریم بیرون برقصیم؟ گفتم:باشه . با همدیگر رفتیم بیرون و یهو دیدم از یک هلیکوپتر گل رز ریختن پایین و نوازنده ها هم شروع کردن به ساز زدن و ما رقصیدیم انگار داشتم خواب می دیدم وااای خدا😍😍😍😍😍😍😍
بعد رقص آدرین من را دم در خونه رساند و گفت:توی مدرسه می بینمت😉من هم خندیدم و گفتم:باشه😍😅بعد رفتم توی خونه به مامانم سلام کردم .مامانم گفت:سلام . من رفتم توی اتاقم و به تیکی گفتم:دیدی تیکی 😍😍(مثل این خر کیف ها😂😂)تیکی گفت:آره ، فقط مرینت میخوای تیم را چی کار کنی که ۱۰۰۰بار به گوشیت زنگ زده🤔گفتم:خو بهش میگم من نمی تونم باهاش باشم😐تیکی گفت:مطمئنی؟
گفتم:آره مطمئن مطمئنم😐و پریدم توی تختم. و همش به آدرین فکر کردم که نفهمیدم کی خوابم برد.با داد تیکی بیدار شدم که میگفت:مرینت بیدار شوووو . با بدبختی بیدار شدم و گفتم: صبح بخیر گفت : چه بگم باید بگم ظهر بخیر گفتم:مگه ساعت چنده؟ گفتش:ساعت ۲ بعداز ظهر گفتم :چی😨😨😨مدرسه ام دیر شد.😨😨😨پس چرا صدام نزدی؟😨تیکی گفت:گفتم پاره شد از بس گفتم مرینت بلند شو😠😠 حالا برو لباس هات را عوض کن😠😠
بلند شدم و لباس هام را عوض کردم و موهام را شانه زدم و زنگ زدم به الیا(الان صحبت آلیا با مرینت هست)مرینت:سلام آلیا:سلام کجایی دختر ؟گفتم : خواب موندم۰😕 الیا:راستی فردا امتحان داریم. گفتم : واااای نه و قطع کردم
و شروع کردم به درس خوندن بعدش دیدم یکی داره در میزنه. در را باز کردم دیدم مامانم هست ، گفتش :ما برای یک هفته داریم میریم چین . میخواستم دیشب بهت بگم ولی خواب بودی دلم نیامد. با مامانم خداحافظی کردم و دوباره رفتم سر درسام. دیدم گوشیم زنگ میخوره آدرین بود. جواب دادم. گفتم :سلام چطوری؟ آدرین گفت :سلام چرا نیامدی مدرسه؟؟منم ماجرا را براش تعریف کردم. گفت:باشه مواظب خودت باش و قطع کرد.
چند دقیقه بعد: دیدم در را زدن . رفتم در را باز کردم وااای اون........ پایان🌺🌺🌺
میدونم جای حساسی تمام کردم😁😁😁 ببخشید آخه من کم نوشتم که جای حساس تمام کنم ببخشید 😁😁 لطفا نظر بدهید بای بای👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
لطفا بعدی رو بزار