جرات یا حقیقت و مرگ💔؟ف2 پ7

ادامه؟:که یکهوووو یه عالمه چشم منو محاصره کردن😮 صدایی اشنا به گوش رسید:سلام درخت کاج🎍👁👁👁👁👁👁👁 باد به وزش در امد گفتم:بیل؟😲😲😲 گف:درسته درخت کاج😏 گفتم:چطور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گف:به خاطر اون سیکسر ابله😆😆 گفتم:درست حرف بزن چرا منو اوردی اینجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟توقبرستون؟میخوای جونمو بگیری؟ گف:نه😏اومدم هشداری درباره آینده بهت بدم😶😶 گفتم:هه چی؟؟؟؟؟؟؟؟// گف:بیا یه سفر زمانی کوتاهی داشته باشیم🙂 سریع من رو به یک شب بارونی برد باز هم توی قبرستون یه پسری بالا سرقبری گرییه میکرد و مردی کنارش وایساده بود اون پسر منم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟////

گفتم:بیل این چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ بیل نمیتونم دخالت کنم تو آینده که تو متوجه شی😏😏 اشکم در اومد😔😔😔😔😔😔😢😢😢 بیل:بیا یه جای دیگرم ببین😌 سریع منو به یه جای تاریک برد😶😶 دیدم صدای گریه میاد جلو رفتم استنلی؟مردههههه؟😨😨 استنفورد بالا سرش بود و من و میبل؟داشتیم گریه میکردیم؟😭 گفتم:بیل چطور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چیزی نگفت و دوباره شروع به حرکت کردیم.......

یه روز بارونی؟و صدای گریه؟جلو رفتم🙂🙂 دیدم میبل بالا سر پسری گریه میکنه اون منم😲😲 دویدم طرف میبل و گفتم:چیشدهههههههههههههههههه بیل:دیپر توالان روحی اون تورو نمیبینه(تو تصویر میبیننی) اشک هام سرازیر شد چزور ممکنه آخه چرا😭😭 گفتم:بیل منو برگردوننننن و بیل حرفم رو گوش کرد گفتم:منظورت از اینا چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گف:آینده رو تغییر بده ..................یه تصمیم اشتباه و مهم زندگیت باعثش شده چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟وای نه بیل:حواست باشه بچه جون دنیا یه تصویره که با طلا نوشتنش خدانگهدارررررر و خودم رو روی زمین خیس قبرستون دیدم

استراحت به چشمان😍😍

وپشمان

اشکم دراومدکلاهم رو پاینن کشیدم و به سسسمت کلبه راه افتادم توراه خیلی ترسیدم انتخاب؟چه انتخابی؟ به کلبه رسیدم و آروم در رو باز کردم رفتم رو پله ها نشستم😥😥 من خیلی ترسیدممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم انتخاب رشته انتخاب چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ رفتم سمت دستگاه خوراکی و یه سکه انداختم تو دستگاه و یه نوشابه برداشتم که یکهو صدایی از پشت دستگاه خوراکی در اومد......................