
اینم از پارت ۴ نمیدونم کی منتشر بشه
تقریبا همون موقعی بود که باید میرفتیم کافه ....لباس پوشیدم یکمی زودتر راه افتادم....وارد کافه شدم ..دیدم ...اریک با آرکان دعوا میکنه ؟ چرا؟ نمیدونستم ...الینا هم وارد کافه شد ...دیدمش آروم بهش سلام کردم ...ازش پرسیدم چرا اون دوتا همش باهم دعوا میکنن؟الینا جواب داد...آرکان فقط به دنبال پوله و خوشگذرونی ...اریک هم دنباله زندگیشه ..کار میکنه ...اونا کوچیکتر که بودن ...باهم مثل داداش بودن اما مسئله سر یه دختر بود ....بخاطر اون دختر کل چیزا بهم ریخت ....(قیافه ی جسیکا🤨)
با الینا میرفتیم سر میز .... نیکولاس هم رسید ...اریک که اونجا بود ....نیکولاس دعوتش کرد بشینه ...اریک هم به یه بهونه ای ...رفت ...همه مون قهوه سفارش دادیم ...من و الینا به بهانه دستشویی رفتیم ...داخل دستشویی به الینا همه چیز رو تعریف کردم...الینا بغلم کرد ...و گفت ازشون یه عکس بگیر که دونفره سر میز هستن ...منم موقع اومدم همین کارو کردم...سر میز نشستیم...الینا از آرکان پرسید ...آرکان تو به دختری علاقه داری ؟(آرکان قاوه داخل دهنش بود یهو خفه شد .....قیافه ی آرکان همون موقع🥴🤯)قیافه ی الینا 😜😋/ قیافه ی نیکولاس😐😬/ منم قیافم عادی بود...آرکان گفت آره از کسی قبلا خوشم میومد الان اونو فراموش کردم ...من الان از یه دختر دیگه خوشم میاد..
با الینا میرفتیم سر میز .... نیکولاس هم رسید ...اریک که اونجا بود ....نیکولاس دعوتش کرد بشینه ...اریک هم به یه بهونه ای ...رفت ...همه مون قهوه سفارش دادیم ...من و الینا به بهانه دستشویی رفتیم ...داخل دستشویی به الینا همه چیز رو تعریف کردم...الینا بغلم کرد ...و گفت ازشون یه عکس بگیر که دونفره سر میز هستن ...منم موقع اومدم همین کارو کردم...سر میز نشستیم...الینا از آرکان پرسید ...آرکان تو به دختری علاقه داری ؟(آرکان قاوه داخل دهنش بود یهو خفه شد .....قیافه ی آرکان همون موقع🥴🤯)قیافه ی الینا 😜😋/ قیافه ی نیکولاس😐😬/ منم قیافم عادی بود...آرکان گفت آره از کسی قبلا خوشم میومد الان اونو فراموش کردم ...من الان از یه دختر دیگه خوشم میاد..
الینا از نیکولاس هم پرسید ...داداشی ...تو از کسی خوشت میاد .؟ (قیافه ی نیکولاس😵🥴)نیکولاس گفت / قبلا از کسی خوشم میومد ...اما الان از یکی دیگه خوشم میاد الینا گفت/ داداشی اون کیه ...نیکولاس گفت یه رازه ..الینا خندید ..گفت فهمیدم داداشم از کی خوشش میاد راستی اون کسی که آرکان دوستش داری کیه ...آرکان گفت/ الان نمیتونم بگم ....الینا گفت ...حدس میزنم ..منم نپرسیدم ...الینا گفت/ صبر کنین به اریک هم زنگ بزنم امشب ساعت ۸ خونه باشه ...قاوه هامون رو خوردیم ...من گفتم من حساب میکنم شما برید ..الینا گفت من و جسی جونم باهم میایم ...اونا رفتن ..منم حساب کردم ...باهم دیگه تا خونه راه رفتیم و حرف زدیم ....رسیدیم خونه
تقریبا ساعت ۸ شب بود...رسیدیم خونه ...همه داخل خونه بودن ...الینا گفت / امروز ما یه بازی میکنیم من سوال میپرسم شما باید جواب بدین ...الان دروغ سنج نصب میکنم ...نباید دروغ بگین هر کی دروغ بگه باید چیزی رو که دوست نداره بخوره خوب بریم ...سراغ بازی .نفر اول ...هم جسیکا ...... نفر دوم آرکان .....نفر سوم نیکولاس ...نفر چهارم اریک ...خووم هم سوال میپرسم ..(داستان از زبان الینا)
داستان از زبان الینا/ خوب جسیکا .. آیا تا حالا عاشق شدی ؟ چه زمانی ؟ جسیکا جواب داد/ من آره قبلا عاشق شدم ...زمانش رو نمیتونم بگم چون باید یه سوال بپرسی ، خوب منم قبول کردم ....من میخواستم از حدسم مطمئن بشم ...من حدس میزدم که نیکولاس و آرکان ...عاشق یه نفر شده باشن ...میخواستم مطمئن بشم آیا اریک هم عاشق اون کسی که اون دوتا شدن شده ؟ ....
وقتی موقع جوابای جسیکا ...دروغ سنج با سنجش حرف ها میفهمید دروغه یا راسته ....دیدم جوابای ...جسیکا همش راسته گفتم الان نوبت آرکان ...خوب سوال آرکان ....آرکان در حال حاضر به کسی که قبلا دوستش داشتی علاقه ای داری ؟ جواب آرکان ...نه بهش فکر نمیکنم ...دورغ سنج / یه بوق زد ..یعنی ..آرکان دروغ گفت/ گفتم آرکان مجبوری میگو بخوری ..یه میگو خشک گذاشت تو دهنش ...همه هم بخش خندیدن
حالا میرسیم به نیکولاس ...نیکولاس داداش عزیزم تا حالا شده به هانا فکر کنی ؟ نیکولاس رنگش پرید و گفت از خق سکوتم استفاده میکنم ...حالا نیکولاس تو هم باید شکلات تلخ بخوری ...خوب میرسیم به اریک ....اریک حالا نوبت تو هست ...اریک تو بگو....
خوب اریک ...آیا کسی رو در حال حاضر دوست داری ؟ (هانا رو نمیگم در حال حاضر )اریک ...یه طوری شد ....گفت نه درحال حاضر کسی رو دوست ندارم ...ولی دروغ میگفت/// صدای بوق دروغ سنج در اومد ...گفتم اریک تو هم دروغ گفتی ...باید بخوری ..اریک هم چیزی که دوست نداشت رو خورد ...خوب برمیگردیم دوباره روی ...نفر اولمون جسیکا ....آیا در حال حاضر به کسی علاقه مندی ؟ جسیکا جواب داد ...هیچی نمیگم ..این شخصی ...منم گفتم مجبوری شلغم بخوری ...اخه جسیکا شلغم دوست نداشت
خوب گفتم ...وقتی من سوالمو از جسیکا پرسیدم ....نیکولاس و آرکان و اریک یه طوری نگاهش کردن ....و وقتی جوابش رو شنیدن ...یه طوری شدن...منم گفتم دیگه سوالام تمومه ..میتونید بری ...جسیکا گفت/ الینا میای پیشم ؟ منم رفتم داخل اتاقش ...جسیکا گفت/ الینا دوست ندارم به کسی بگی ...من به نظرت چجوری کاری کنم ..که اون سه تا باهم دور یه میز جمع بشن؟منم گفتم راحته فقط باید به نقشم خوب عمل کنی ....
اینم از این پارت نمیدونم کی تایید بشه لطفا نظر بدید بابت حمایتتون هم ممنون
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییییییییییییییی
بعدی رو گذاشتی؟
خیلی باحاله داستانت عالیه فقط زودتر دبیرستان عشق و تنفر رو بزار که دارم میمیرم از هیجان😀😊راستی هنوزم داستان منو میخونی
آره معلومه که میخونم دوستشون هم دارم گاها نظرهایی که میدم نمیاد ....ولی داستان زندگی عجیب من خیلی قشنگه...
خیلی ممنون منم عاشق داستانتم
عالییییی بعدی را زودتر بگذار
عاشقش شدم