10 اسلاید چند گزینه ای توسط: pªrv¡n°¬° انتشار: 4 سال پیش 331 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم پارت سوم🙃 دوستان چون الان فصل امتحاناس نمیتونم خیلی زود به زود بزارم ولی سعی مو میکنم
خب آنچه گذشت، با هانین خدافظی میکنه و میره کافیشاپ که یهو
رفتم تو کافیشاپ که دیدم تینا هنوز اونجاست ولی از عصبانیت شکل گوجه شده و کم مونده آتیش از سرش بزنه بیرون😂
رفتم پیشش گفتم ترو خدا ببخشید اصلا حواسم نبود
یه نفس عمیق کشید با خودم گفتم خب خداروشکر آروم شد
که یهو دیدم اومد جلو و یقمو گرفت و یه داد زد گفت دیوانه میدونی من از کی اینجا معطل توعم؟ به زور از رئیس مرخصی گرفتم اون وقت تو منو اینجا میکاری؟
ا/ت : گفتم که از قصد نبود ببخشید🥺
تینا : خیله خب چرا میخواستی با هم حرف بزنیم؟
ا/ت : خب...
ا/ت : ببین دیروز من موقعی که رفتم پارچه هارو بگیرم یه آدمیو دیدم که نزدیک بود ماشین بهش بزنه منم پرتش کردم اونور
تینا : خب
ا/ت : خب به جمالت جونم برات بگه که😂 یه آدم از اون ماشینه پیاده شد و اومد سمت ما تازه تفنگم داشت، من دست اون آدمرو گرفتمو دوییدیم..
بعدش آدم کشه رفتو من از اون آدمه اسمشو پرسیدم گفت: هانین
بعد با هم آشنا شدیمو من شمارمو بهش دادم
تینا : خب حالا اینا چه ربطی به سرکار داره؟
ا/ت: خب وقت نشد برم پارچه هارو بگیرم دیگه برای همون ممکنه منو اخراج کنه
تینا : الان از من میخوای این دروغا رو برم به رئیس بگم
ا/ت با چهره ناراحت : نخیرم، اولن دروغ نیست دومن خودم دیگه نمیخوام برگردم به اون جهنم سومن دارم دنبال کار میگردم، البته..
البته یه جا میخوام برم تست بدم برای استخدام
تینا : کجا؟ ا/ت : توی کمپانی بیگ هیت
تینا : این همون کمپانی نیست که گروه بی تی اس توشن؟؟؟؟!!!
ا/ت : اره فکر کنم همونه
تینا : از کجا میدونی که قبول میشی :/ 🙄
ا/ت : شاید بشم شایدم نشم مهم نیست چون کلی کار دیگه هست
تینا : حالا چه تستی میخوای بدی
ا/ت : طراحی لباس برای آیدل ها
تینا :😂😂😂😂😂تو طراح لباس آیدلا بشی، عمرا
تو توی کارگاه خیاطی به زور پارچه هارو میدوختی و... حالا میخوای طراح لباس شی😂😂
ا/ت : 🙄
ا/ت : راستی تو از کجا بی تی اس و میشناسی؟
تینا : چه سوال مسخره ای، خب معلومه دیگه اونا خیلی معروفن همه اونا رو میشناسن
ا/ت : حالا از کی توی اون گروه خوشت میاد؟
تینا : جونگ کوک، اون خیلی کیوت و بامزس، سیکس پکاشم که دیگه نگوووو
ا/ت : اها امیدوارم که بتونی ببینیش
تینا :🙄
ا/ت : اوو ساعت 9 شده خب من دیگه میرم کاری نداری؟ راستی بازم ببخشید برای اینکه دیر اومدم
تینا : نه کار ندارم، عیب نداره🙄
خدافظ
ا/ت : این تینا چقد عجیب شده ها (الان بیرون کافیشاپه)
ا/ت : امم برای روز تست استخدام یه لباس خوب لازم دارم
ا/ت : راستی من که پول ندارم لباس بخرم😟 اها فهمیدم چی کار کنم، میرم پارچه فروشی و خورده پارچه هایی که میخوان بندازن دور و بر میدارم، بعد باهاشون یه لباس خوب برای خودم درست میکنم😜😊
رفتم پارچه فروشی🚶🏻♀️
ا/ت : سلام آقا میشه تیکه پارچه هایی که میخواین بندازین دور و به من بدین؟
پارچه فروش : برای چی میخواین
ا/ت : میخوام باهاش لباس بدوزم😑
پارچه فروش : خب چرا از این پارچه ها نمیخرین؟
ا/ت : اممم.. چیزه... یعنی... من...
پارچه فروش قیچی رو برداشت و از بهترین پارچه ش چهار متر برید و گذاشت تو پلاستیک و داد به ا/ت
ا/ت که از تعجب دهنش مثل غار باز شده بود گفت : آقا... این.. من نمیتونم اینو ببرم.. امم.. یعنی من نمیتونم اینو بخرم
پارچه فروش لبخندی زد و گفت : مهمون من (و باز هم جمله ای از مردمان ایران زمین😂)
ا/ت خیلی تشکر کرد و زد بیرون
ا/ت : وای خیلی خوشحالم با این پارچه میتونم بهترین لباس جهانو بدوزم (مشخصات پارچه : ورنی براق، رنگ کالباسی روشن) حالا دیگه بهتره برم خونه
دنبال کلیدام گشتم عه پیداش کردم و درو باز کردم که یهوووو.....
پایان پارت سوم🥺بد جا تموم شد؟
لطفا نظر بدین و بگین ادامه بدم یا نه
بای
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
خیلی خوبه چرا بعد دو ماه پارت جدید و نمیزارین؟
عالی بود حتما ادامه بده..❤🌟
مرسی بچه ها که نظر میدین
چشم حتما
بهترین پارتا رو براتون منویسم😘😘
ادامه .... ادامه😘😘✌
من ارمی نیسم ولی بدجور جذب داستانت شدم
پارت بعد
تولو خدا پارت بعد
بعدی ممنون
عالییی
ادامه ادامه ادامه
وای خدایا یکمی غمگینه ولی عیب نداره داستانه دیگه منتظر پارت بعدی هستم خیلی خوب بود آفرین
💙💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍🤍