سلام اینم از پارت دوم امیدوارم خوشتون بیاد😘
خلاصه داستان:وارد جنگل تاریک شدیم و همینطور روز و شب تغییر میکرد ما هفت نفر شنل پوش رو دیدیم و بعدش سرمون گیج رفت و بیهوش شدیم.شنل پوش اول که از همه بزرگتر بود اسمش ماریا بود.ماریا:امروز هم انسان شکار کردیم شیش تا دختر خوشگل.ماری:اره خواهر جون بدون زحمت راحت شیش تا زدیم.ماریا نشونه میکنه به نیلی و میگه:از سر و روش شیطنت میباره. و بعدش به بقیمون
ما به قلمرو تاریکی رسیدیم و اونها به سطل آب ریختن رو سر و صورتمون. هممون جیغ کشیدیم.من:اینجا کجا من اینجا کجاس؟نفس نفس میزدم.لوسی هم که کپ کرده بود.من:دخترا کجایین؟ که دوباره اون هفت نفر شنل پوش رو دیدیم.ماریا:اوه اوه چه ترسو.چشامون رو بستن و برامون داخل یه اتاق که مثل اتاق بازجویی بود.همه جا تاریک و سرد بود فقط یه چراغ زرد که تکون میخورد. ماریا: واسه چی اومدین اینجا؟جزو کدوم دسته هایی که میخونم هستی بگو:توبه کنندگان،فضول ها ی ک.و.د.ن یا خدمتگزاران.من هنوز داخل حالت شک بودم خیلی بد بود.ماریا گفت:من وقت اضافه ندارم ها خانمی.من:ده دقیقه وقت اضافه میخوام بعد از اون زود جواب میدم.
بعد از ده دقیقه همه چی یادم اومد اصلا باورم نمیشد حرف های پیرزنه واقعیت داشته با توجه به چیز هایی که گفته بود من باید بگم خدمتگزارم.گردنبندمو نشون دادم.گفت:چرا زودتر نشون ندادی؟گفتم:خب بقیش؟همه چیز رو برام توضیح داد(بعدا خودتون میفهمید😉)
دیدم منو مارگو و دیانا فقط دراومدیم بقیه رو اسیر کرده بودن.سریع رفتم ببینم چی شده بود.من:ببخشید خانم اینجا چه اتفاقی افتاده؟گفت:شما چه ت.ح.ف.ه ای باشین؟من: من خدمتگزار هستم و همینطور اونها.گفت:هی خیلی پر رو شدیا.گردنشو گرفتم چسبوندمش به دیوار بعدش دست بقیشونو کشیدم و گفتم:وقتی میخوای یه غ.ل.ط.ی انجام بدی به گردن های این و اون نگاه کن گردنبند ها رو نشون دادم از تعجب چشماش در اومد.ولش کردم اونم بازشون کرد.من: ببخشید موقعی که دوستامو داخل اون حالت میبینم عصبی میشم.گفت:نه مشکلی نیست.
ما به عنوان خدمتکار شروع به کار میکنیم بعد در رشته های مختلف ارتقا پیدا میکنیم.ماریا:دیانا به بخش دفاعی به عنوان سرباز دون پایه،کاترین بخش خیاطی به عنوان اندازه گیری خدمتگزار ها،نیلی: به بخش کتابخانه به عنوان کتابدار،لوسی:مسئول قیافه های خدمتگزاران تو باید قیافه هاشونو پاکسازی کنی،مارگو:مسئول طراحی به عنوان دکوراسیون اتاق ها،گلوریا:بخش بهیاری به عنوان بهیار🧐، تو دکتری؟من: اره. گفت:مطمئنی میخوای اونجا باشی؟من: مگه چشه؟گفت:بهت پیشنهاد میکنم نری.من: خب حالا که تحریکم میکنی کنجکاو شدم میرم.گفت:اشتباه نکن.من: میرم.
کاترین:امروز قراره روز پر ماجرایی رو داشته باشیم اما خوبیش اینه که کار من از همه آسون تره فقط باید اندازه بگیرم و پارچه سفارش بدم😄.نیلی:وااااای چقد اینجا کتاب هست خدا جونم 😍 من با این همه چیکار کنم😆.دیانا:اوه اوه چه سلاح هایی اینا خیلی پیشرفتن ای خدا کار من از همه سخت تره😩. لوسی:من امروز باید برم کلی آدم ببینم این خیلی خوبه که میتونم با مردم جدید آشنا بشم😀.مارگو: به نظر من کارمن از همه آسون تره چون من اصلا امروز کاری ندارم😎.گلوریا:حس عجیبی دارم با اینکه اینجا زمین تا آسمون با اون چیزی که فکر میکردم فرق داره و پیشرفته تره اما پیدا کردن احساس ارامش اینجا یک عمل غیر ممکنه. (داستان به زبون هر کدوم بود)
و اما چند ساعت بعد:کاترین:ای خدا تمام بدنم درد میکنه واقعا انصاف نیست، اونا نباید من رو اینقد کتک میزدن برای اینکه هیکلشون مرید اونها نیس.نیلی:تمام کتابا ریخت سرم آخه اینجا چه جایی واقعا اینها با بی تفاوت بودن چه مشکلی دارن؟هر دفعه یکی با کتاب میکوبه به سرم.دیانا:قش کرده بود اون نمیتونه چیزی به شما بگه پس من میگم:امروز داخل پادگان هرکی رسیده به این یه کتک حسابی زده بدون دلیل😒.لوسی مظلوم:اونم واقعا حالش خوب نیست نمیتونه بگه:به دلیل اینکه خودشون قیافه هاشون مثل ب.و.ز.ی.ن.ه س گرفتن عقده هاشون رو سر این خالی کردن هم زدنش و هم آب سرد و گرم روش ریخت و قیافه اون بدبختم داغون کردن.مارگو:امروز هرکس از راه رسید میخواست که من اتاقشو مرتب کنم 😑و هرموقع مرتب میکردم هم بهم یه کتک جانانه میزدن.گلوریا: من امروز با یه مشت روانی سر و کارار داشتم الانم فرار کردم اونها میخواستن به من سرم خالی و چند تا چیز دیگه بزنن😨 اینها هیچ روشنایی ندارن.
روز ها همینطور سپری شد دخترا به جای اینکه شوق جوانی داشته باشند هر روز با ترس و ارز از خواب بلند میشدن و برای زندگی میجنگیدن.
دخترها پس از پنج سال:شب اول وقتی خودمون رو دیدیم گریه کردیم اما حالا کاملا آماده ی هر اتفاقی هستیم تنها چیزی که برامون مونده یکم نوره. امروز خیلی روز مهمیه و قراره بگن چقد ترفیع پیدا کردیم.
پایان 🥰امید وارم از داستانم لذت برده باشید متاسفانه بخاطر درسام نمیتونم تا دوهفته ی دیگه بیام😞به همین دلیل سعی میکنم دوتا پارت اضافی بزارم که حوصله تون سر نره.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ببخشید عزیزم معذرت میخوام آخه من این تستمو قبل از قسمت یک گذاشتم و اینکه نمی تونستم تغییرش بدم😅
ولی سعی میکنم بهتر بشه چون قسمت چهار و سه رو گذاشتم دیگه باید منتظر قسمت ۵ باشید
هیجانش رو بیشتر بکن خیلی باحال تر میشه
به هر حال ادامه بده
ممنونم فرزانه جون ⚘💛💜💛💜