از زبان سوم شخص (همون راوی دوست داشتنیتون😂)
آدرین میره پیش مرینت و آلیا ، مرینت مثل همیشه دستپاچه میشه و . . .
(چون میخوام داستان رو جلو ببرم میرسیم به بعد مدرسه)
از زبان آدرین:
پلگ کلاز اوت. کت نوار میره روی بالکن خونه مرینت.
از زبان مرینت:
تازه مشقامو تموم کرده بودم. واقعا خسته بودم. یهو صدای تاپ از بالکن اومد. رفتم بالا. کت نوار بود! _سلام مای لیدی! (آقا نظر بدید بنویسم مای لیدی یا بنویسم بانوی من؟)
(مرینت یدونه میزنه تو قفسه سینه کت نوار)
_آخ آی! چرا میزنی؟
_قراره هویتامون مخفی بمونه، من فقط بخاطر این هویتم رو بهت گفتم که اگه مشکلی پیش اومد از جعبه معجزهگر ها محافظت کنی. نه اینکه هر دفعه دلت خواست پاشی بیای اینجا! به نظرت اگه هی بیای اینجا هاکماث مشکوک نمیشه؟! یا اگه هم مشکوک نشه ، شرور ها فکر نمیکنن که من برات مهمم و منو هدف قرار میدن اونشکلی هم نمیتونم تبدیل بشم!(تازه بعد از اینکه جمله آخری رو گفتم معنیشو فهمید! از خجالت یه ذره سرخ شد😂)
مای لیدی
مای لیدی
بنویس مای لیدی
عالی
بنظرم بنویس بانوی من
👍😁
عالی بود افرین منتظر پارت بعدی هستم
عالییی
میشه عکس اسلاید اول رو برای رمانم بردارم؟
اگه دوست داشتی به داستان منم یه سری بزن
اصلا مشکلی نداره👍😁حتما💕