
این داستان که پارت یکش قبلا منتشر شده درباره ی تو بچه یتیم و ما جرا ی بقا هست که نشون میده ادم ها به دون خانواده از هم پاشیدن😊
دست جنی رو گرفته بودم و سریع می دویدم از اون طرف مکس وکارولین میرفتن تا حداقل یه گروه شانس رفتن پیدا کنه رسیدیم سمت بشکه ها واز اونا بالا رفتیم از رو دیوار پریدیم از اون طرف مکس و کارولین تو دیدم نبود قرار گذاشته بودیم بریم سمت درخت وسط میدون میدون مرکز شهر که خیلی بزرگه پس ههمون میدونستیم کجاست
ما رسیدیم به درخت اما خبری از مکس نبود بعد چنددقیه یک باغبون مارو از اونجا بیرون کرد ما حداقل دوساعت نشستیم ولی مکس و کارولین نیامدن دست جنی رو گرفتم باید دنبال وسایلی میگشتیم که بتونیم بخوابیم وسایل رو امده کردیم چندتا ملافه که تیک پاره و سوخته بود پیدا کردیم توهم پیچونیدیم و زیر سرمون گذاشتیم اخرهای شب بود که یکی منو بیدار کرد مکس بود و کارولین هم جنی رو بیدار کرده بود ازش پرسیدم چرا دیر کردین توی راه یکم گیج شدیم از چیز هایی که یادم بود تونستم پیداتون کنم کارولین خیلی خستست همینطور من باید بخوابیم شما بهتره دوروبر رو مواظب باشید چون دیگه اینجا خونه ی خاله نیست میدون وسط شهره
ریو... بله .... یادت میاد وقتی مامان بزرگ زنده بود براش ابنبات میخریدیم .... اره پفک هم دوست داشت بعد مدرسه براش با پول توجیبی خودش میخریدم😆😆 تا صبح باهم مثل خل وچل ها گریه کردیم و خندیدیم تا مکسو کارولین بیدار شدن از دیشب تاحالا خیلی دویده بودم گشنمون بود اره ما دیگه رسما اواره ی کوچه خیابون بودیم راه افتادیم تو کوچه ها و خیابون ها تا مکس یه راهی به ذهنش رسید ما دونفر که میتونیم کار کنیم حداقل یه هتل رزرو کنیم باید دنبال کار بگردیم
خیابون هارو زیرو رو کردیم من بهش پیشنهاد دادم که بریم پیتزا فروشی عمو جیمی قبلا باهاش دوست بودیم من با جنی همیشه با مامان بابا از اونجا خرید میکردیم مکس گفت منتظر چی چرا زودتر نگفتی بدو بریم ... بالاخره رسیدیم ... عمو جیمی بعد از مرگ پدرم دیگه کسیو نداشتیم رفتیم یتیم خونه ..... عمو جیمی گفت لازم نیست تعریف کنی جالا دنبال چی میگردی پسر ... کار برای رزرو هتل ...... هتل چیه تاوقتی اینجا کار کنین میتونید اینجا بمونین ..... ییعنی الان ما استخدامیم ..... معلومه که نه .. خب پس ما باید بریم داره شب میشه ...... دارم شوخی میکنم بیا تو بابا
اون شب استراحت کردیم عمو جیمی گفت فردا شب کار رو شروع میکنین نمیخوام بشین پیک موتوری اینجا کتر کنین خیالم راحت تره پس میشید گارسون اون شب اولین شبی بود که بعد از زمین لرزه راحت خوابیدم فردا صبحح که بیدار شدم همجا شلوغ بود رفتیم سمت سالن اصلی عمو گفت زود باشید امروز کار زیاد داریم
اون شب شستیم پاشیدیم کلا روز افتضاحی بود بعد هرچی پول در اوردیم رو بین خودمون تقسیم کردیم فقط سیصد تومان اما هرشب که بخوایم انقدر پول دربیارم دوروزه میلیونر میشیم پیتزا فروشی انقدر درامد داره عالی بود
دیگه صبح تا شب غذا داشتیم اما نمیتونستم عمو جیمی رو به زحمت بنداز بعد چند وقت باید از اونجا میرفتیم دیگه خسته شده بودم زندگی بی معنا شده بود داشتم سعی میکردم به مکس و کارولین م جنی کمک کنم اما نمیشد هردفعه اوضاع رو بدتر میکردم باید زود به فکر میشدم دیگه نمیتونستیم اونجا بمونیم کار سنگین بود کارولین باید میرفت مدرسه جنی هم همینطور مکس و من هم باید میرفتیم دانشگاه باید بتونیم خرج هتلو مدرسه و دانشگاه رو یجا بدیم
موضوع رو با بقیه و عمو جیمی در میون گذاشتم ...... عمو جیمی گفت لازم نیست برید اصلا نمیخواد کار کنید فقط بمونید ..... عموجیمی شما لطف دارید اما خودتون خانواده دارین نمیتونیم بزاریم خرج مارو هم شما بدین ما چهار نفریم خودمون باید راهمون رو پیدا کنیم
عمو جیمی گفت یک نفرو میشناسم که میتونه کمک کنه اسمش کارل امیدوارم بتونه کمک کنه کار بهتری براتون پیدا میکنه منطبق با رشتتون .... گفتم ممنون که برامون زحمت میکشید .... سکوت کرده بود مثل اینکه ناراحت بود... گفتم ببخشید خوتون بهتر میدونید نمیتونم اینده این بچه هارو خراب کنم که شب و روز تو پیتزا فروشی کار کنن و من همیشه شرمنده ی شما دیگه باید برم مرسی که اقای کارل رو معرفی کردین امیدوارم بتونه کمک کنه
بچه ها نظر خودتونو درباره ی داستان بنویسید و منو خوشحال کنید بعد این قسمت بچه ها بزرگ میشن و درکنار اقای کارل کار پیدا میکنن امیدوارم از ماجارا های بعدیش خوشتون بیاد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییییی خیلی قشنگ بود......فقط میگم چقدر زود فصل دو شروع شد....به هر حال عالییییییییییی بوددد
دیگه چون بزرگ شدن ببخشید🥰🥰
آفرین خیلی با حال بود
آفرین واقعا باریکلا
مرسی ممنون🥰
مرسییییییییییییییی😍😍😍🥰🥰
خیلییی عالی بوددددد😍😍😍❤❤❤