
خوببببب میدونم خیلییی دیر شد برای همین عذر میخوام این پارتو بحونید و کاممتم فراموش نشهههه واسه عذرخواهی هم یه تک پارتی براتون مینویسنمممم خوب دیگه بریم سر داستان و اینکه لطفا حمایت کنید
از زبان هیوری: من، من کجام، سرم درد میکنه، یاتو کجاس، چیی یاتو! با عجله از روی زمین بلند شدم یه مرد جذاب با موهای مشکی پر کلاغی و چشمانی قرمز رنگ که کنارش یه پسر بچه بود که یکی از چشماش رو بسته بود پیشم اومدتد (فکر میکنم معلومه که شیل و سباستین بودن) مرد مو مشکی نزدیک تر اوند و گفت: به کمک نیاز دارید لیدی؟ یکمی دست و پامو گم کردم و گفتم: عاااا نه من خوبم. اینجا کجاست؟
پسر بچه بهم نگاهی کرد بعد پرسید: مس تی یا دی ونه ای؟ از این حرفش بهم برخورد با اعصبانیت پامو روی زمین کوبیدم و گفتم: هیچ کدوم به توهم ربطی نداره اصلا تو کی هستی که بخوای نظر.... مرد مو مشکی وسط حرفم پرید و گفت: متاسفم لیدی ما خودمون رو معرفی نکردیم ایشون کنت شیل فانتوم هایو هستند رئیس کارخانه فانتوم هایو و منم خدمتکارشون سباستین هستم
از زبان آتسوشی: یوسانو سنسه خیلی عصبی شدند، فکر نمیکردم اینقدر رانپو سان براشون مهم باشه. اصلا مگه بین اون دو نفر چی گذشته باید برم از دازای طدن بپرسم. به سمت اتاق دازای سان رفتم یه صدایی از توی اتاقش میومد، یه صدای سرد و جدی، صدا شبیه صدای دازای سان بود ولی صدای اون همیشه گرم و محبت آمیز بود و با این صدای خشن و سرد هیچ ارتباطی نداشت.صدا دیگه چیزی نگفت فقط صدای یه جسمی مثل شلا ق به گوشم رسید بهو آکوتاگاوا با سرعت قبل ازاینکه من حتی بتونم پلک بزنم از جلوم گذشت و از اتاق خارج شد. وارد اتاق شدم دازای سان همون لبخند همیشگیس روی لبش بود و تنها چیزی که یکمی عجیب بود این بود که توی دستش یه شلاق بود! بهش سلان کردم و گفتم: دازای سان داشتید چی کار میکردید؟ دازایکش و قوسی به خودش داد و گفت: هیچی. خوب، آتسوشی کون چه خبر؟ کمی جدی شدم و گفتم: به جز رانپو سان تانیزاکی سان و یکی از دوستای اون مرده، یاتو، هیودی گم شده فکر میکنیم اوناهم مثل رانپو سان به یه بعد دیگه رفتند
دازای جدی شد و پرسید: نمیتونیم به رانپو سان زنگ بزنیم و از اون بپرسیم؟ جواب دادم:عاااامم تلفنش رو دیگه بر نمیداره. یوسانو سنسه هم خیلی نگرانن.راستی دازای سان، چی بین اون و رانپو سان اتفاق افتاده؟آخه یوسانو سنسه کسی نیست که خیلی یه کسی وابسته بشه پس چی شد که به کسی مثل رانپو سان، وابسته شده؟ دازای سان گفت: منم دقیق نمیدونم، ولی با توجه به چیزایی که شنیدم یوسانو قبلا برای موری کار میکرده، فکر میکنم رانپو و فوکوزاوا اون رو از دست موری نجات دادن برای همین اینقدر به اونها نزدیکه ولی دقیق نمیدونم(این قسمتس که خوندین اسپویل از مانگا بود😂😑😐)
خوب این پارتم تموم شد، فهمیدین که توی این پارت سبک نگارشم تغییر کرده؟ فقط یگم که از پارتای بعدی قراره هیجان انگیز بشه و در آخرم اینکه من برای عذرخواهی یه تک پارتی از بانگو براتون مینویسم😆 جانههههههه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مانگای بانگو استری داگز فصل ۴ خبری نداری؟اخه یبار تو کامنتای تستم گفتی.
میشه لطفا بم بگی کجا پیداش کنم
نمیتونم صب کنم خواهش میکنم
سلام
رو نت سرچ کن میاره
تو سایت مانهوا پیدا کردم
سلام خوبی
هلی جون مثل همیشه عالی مثل گل باقالی /:
پارت بعدو زود تر بده اجی
چشم آجیی
پارت بعدی یادت نرههه 🤩✊🏻
چشممم
بسیار عالی و کم
حالا پارت اون یکی داستان تو اون سایت پلیز