10 اسلاید صحیح/غلط توسط: دیپر۲ انتشار: 3 سال پیش 119 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اکسولاتل غرق خاطرات گذشته شده بود(برگردیم خیلی خیلی عقب: اکسولاتل(شکل انسانی): چی شد؟، نه، نه، نه، باید درستش کنم...نمیشه چرا؟ اکسولاتل آهی کشید. صدا: هی! اکسولاتل کسی رو ندید. صدا: اینجا. اکسولاتل باز هم به اطرافش نگاه کرد ولی کسی رو ندید. صدا: من اینجااام. اکسولاتل: آااا، ها؟، تو کی هستی؟ بیل (شکل انسانی): من باید این سوال رو از تو بپرسم مو سفید.
اکسولاتل: خب اسمم اکسولاتله بیل:خب اسکلاتول جون... اکسولاتل: امم، درستش اکسولاتله بیل: حالا هرچی،چی باعث شده به این بُعد بیای؟ اکسولاتل: امم، من رفتم با اجازه. بیل: کجا، کجا؟، وایسا ببینم، باید بگی. اکسولاتل: خب من فهمیدم قدرت بیشتری نسبت به اطرافیان خودم دارم و سعی دارم کنترلش کنم و وقتی داشتم تمرین میکردم، یه پرتال به اینجا باز کردم و الانم نمی تونم یه پرتال برای بازگشتم به خونه درست کنم چون اصلا بلد نیستم و همون یه پرتال هم اتفاقی باز کردم.
بیل: اوهوم، منم قدرت بیشتری نسبت به اطرافیانم دارم اکسولاتل:واقا؟ بیل: البته اکسولاتل: پس میشه لطفا یه پورتال برام باز کنی تا برگردم خونم؟ بیل: معلومه که می تونم(خالی میبنده) بیل یه بشکن زد و یه پورتال به وجود امد. موجودات وحشتناکی از پرتال خارج شدن. بیل: چه باحال اکسولاتل: چیکار کردیییییی؟؟؟؟ بیل: مگه پورتال نمی خواستی؟، اینم از پرتال، ببین چه موجودات با نمکی ازش خارج میشن! اکسولاتل: اما من گفتم به دنیایه خودم پرتال باز کن نه به یه جهنم. بیل: خب من از کجا بدونم چطور میشه به بعد تو پورتال باز کرد؟، تازه من هنوزم کاملا به قدرتم مسلط نشدم.
اکسولاتل: خب پس چرا زودتر نگفتی؟ بیل: امم... اکسولاتل میزنه تو سر خودش. اکسولاتل: میگم اونا کین که دارن با لباس نگهبان نزدیکمون میشن؟ بیل: اوه، اونا رو میگی؟، خب من باهاشون آشنایی دارم اکسولاتل: واقا؟ بیل: البته، می خواستن بندازنم زندان😐 اکسولاتل: خاااااااککککک بیل: میگم الان باید در بریم؟ اکسولاتل: نه وایسیم تا بیان بگیرنمون، معلومه که باید در بریم بیل: به نظرت گیر افتادن چه حسی داره؟ اکسولاتل:فقط بیا. اکسولاتل یقه ی بیل رو گرفت و هردو در رفتن)
اکسولاتل آهی کشید. امپراطور کهکشان کنار اکسولاتل نشست.امپراطور کهکشان:هی، اونا به کمکت احتیاج دارن اکسولاتل: ولی من تونا کمک کردن رو ندارم امپراطور کهکشان: چرا نداری؟ اکسولاتل بلند شد . اکسولاتل:من نمی تونم به همه ی سوال هات جواب بدم. امپراطور کهکشان:حتی اگه کمک هم نمیکنی بیا بریم، اونا تویه سالنن. اکسولاتل که می دونست امپراطور کهکشان بیخیال نمیشه، همراهش رفت تو سالن. ناامیدی و ناراحتی تو چهره ی همه موج میزد.
وندی بلند شد و رو به بقیه گفت:کافیه، الان شهری که توش خاطره داریم تبدیل شده به جهنم، هیولا ها به جای ما تویه خونه هامون زندگی میکنن، اون زرد رنگ مسخره الان داره با زندگی بشر با آینه دنیا بازی میکنه، اونوقت ما اینجا نشستیم و هیچکاری انجام نمیدیم؟ کندی: ولی چه کاری از دستمون بر میاد؟ گراندا:دیپر و میبل سال پیش مارو نجات دادن و الان تبدیل به عروسک های اون شیطان شدن.
وندی: خب که چی؟، ها؟، اصلا میدونید سال پیش وقتی بیل اینجا رو تبدیل به جهنم کرده بود دیپر چه حالی داشت؟،میدونید چی فکر میکرد؟، فکر میکرد همه ی کسایی که میشناسه مردن!، خواهرش زندانی بود، عموش داشت توسط بیل شکنجه میشد، از خوانواده و دوستاش بیخبر بود، من غم رو تو چشمای دیپر دیدم، اونم به اندازه ی شما ناامید بود ولی تلاش کرد،چرا؟،به خاطر خواهرش، به خاطر خانوادش، به خاطر دنیا، به خاطر ما، دیپر و میبل قهرمان های ما هستن و الان قهرمان های ما برده ی یه شیطان ع.و.ض.ی زرد رنگ شدن، حالا نوبت ماست که قهرمان باشیم، وقتشه لطف قهرمان هامون رو جبران کنیم.
با حرف های وندی نوری از امید تویه دلشون روشن شد. وندی: حالا میاید از قهرمان هامون تشکر کنیم؟ همه با وندی موافقت کردن. امپراطور کهکشان: سرباز های من کمکتون میکنن وندی: ممنون فورد: ولی من بازم سوال دارم، چرا بیل باید دیپر و میبل رو تبدیل به عروسک های خودش کنه؟ اکسولاتل: تا وقتی که حصار هست، بیل نمی تونه به خواستش برسه و فقط تویی که راه نابودی حصار رو میدونی، بیل میدونه که تو چقدر به اون بچه ها وابسته ای فورد: بیل سال پیش خواست با گیر انداختنشون به هدفش برسه استن: ولی دخلش رو آوردیم اکسولاتل:این فرق میکنه، اونایی که شما میبینید فقط جسم دیپر و میبلن ، در اصل دیپر و میبل واقعی تویه مکانی بین ذهن و احساساتشون گیر افتادن، یه جایی مثل ضمیر ناخودآگاه. استن: چطور نجاتشون بدیم؟ اکسولاتل: باید اول گیرشون بندازیم وندی: پس وارد قلعه میشیم
امپراطور کهکشان: ریچارد می تونه کمک کنه اون تو استفاده از جادوی جا به جایی خیلی مهارت داره. استن: اصلا بفرض ما گیرشون انداختیم، اونوقت چیکار کنیم؟ اکسولاتل:اونا بدون هیچ مقصدی در حال حرکت هستن، دنبال شادی میگردن، اگه یکی از اعضای خانواده بتونه شادی رو به بهشون بده اونا از اونجا آزاد میشن. وندی: و بعدش دیگه عروسک بیل نیستن، درسته؟ اکسولاتل:بعدش اونا به قسمتی از ذهنشون میرن و تنها کاری که باید انجام بدیم اینکه بهشون ایمان داشته باشیم. استن: من و فورد اینکار رو انجام میدیم اکسولاتل: استن باید به دیپر کمک کنه و فورد به میبل. امپراطور کهکشان: خب پس بریم نجاتشون بدیم.
راستی من اول شاهزاده تاریکی رو تموم میکنم بعد میام ادامه نگهبان ابعاد رو مینویسم😐
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
عالییی بود پارت بعد کی میاد؟
خعلی خوب بود آجی•-•💜✨
ممنون آجی:)💕
عالی بود دیپ :)💕💖
ممنون:)💕
افرین عالی بود💖
عالیییییییییییییییی بودددددددددددد🤩😁