رویای حقیقی ⁴

فصل دوم_پارت 4 از زبان کوک آروم آروم به سمت اونا میرفتیم من جلو بودم.. هعی شوگا پیس پیس شوگا: چیه کوک: دو تا محافظ داره.. باید ی تیکه چوب پیدا کنیم تا بتونیم از خودمون دفاع کنیم جیمین: اینجا ی دونه خوبش هست کوک: بردار.. من که به چوب احتیاج ندارم.. واسه خودت.. شوگا هم وقتی ما داریم حواسشون رو پرت میکنیم.. رز و نازلی رو آزاد کنه.. اوه شت.. فهمید

-اووو سگ و موش ها اومدن.. به من دروغ میگین عوضی هاااا و شروع کرد رز و نازلی رو زدن.. نه نه... خیلی عصبانی شدم رفتم که بزنمش و بادیگارداش جلوم رو گرفتن کوک:(واسه هر کی لاتی واس ما بگو اولیات بیان😐💔#آزار_خواننده)یاههشتشدشپظحمش.. و شروع کردم به زدنشون:| از زبان شوگا دوباره دختره***داشت دخترا رو میزد.. نهههه.. تفنگ رو گرفت سمت نازلی.. میخواست شلیک کنه... کوووووووک

از زبان رز دیگه خودمو حس نمیکردم.. حتی نمیتونستم خوب ببینم.. فقط تنها چیزی که شنیدم شلیک گلوله کنار گوشم بود از زبان تهیونگ بیرون منتظر بودیم.. حس خوبی نسبت به این قضیه نداشتم هوپی: بهتر نیست به آمبولانس و پلیس هم زنگ بزنیم جین: اره..الان زنگ میزنم.. رفت یکم دورتر و مشغول صحبت شد.. بعد ده دقیقه صدای گلوله اومد.. چی.. یعنی کی تیر خورده نامحون: شما هم شنیدین😧 هوپی: اره! 😦

از زبان نازلی هنوز بی هوش نشده بودم.. صدای آمبولانس..اعضا.. باعث میشد به هوشیار بودن مشتاق شم.. رز کجاست؟ حالش خوبه؟ از زبان جیمین(زمان:شلیک گلوله) دختره میخواست به نازلی تیر بزنه.. ولی کوک پرید جلوش.. نههههه.. کووووک.. زانوهام سست شد.. افتادم.. همه چی تار بود.. جز.. کوک.. که بی جون افتاده بود.. صدایی نمیشندیم.. جز صدای شوگا که داشت دختره رو خفه میکرد.. صدای آمبولانس میومد.. پلیسم اومد.. اونا رو دستگیر کردن.. رز.. نازلی.. و کوک رو روی برانکارد گذاشتن و بردن.. بلند شدم.. سعی کردم بایستم.. دنبال اونا راه افتادم

از زبان نامجون تو بیمارستان بودم.. کوک.. تو اتاق عمله.. دو ساعته اونجاس.. دخترا هم بیهوشن.. رز خون ریزی داخلی کرده.. نازلی هم جمجمش ترک برداشته.. اع شوگا اومد همه: چیشد شوگا: داره میاد نازلی داشت آروم آروم با کمک کناره های دیوار به سمت ما.. یا در اصل به سمت اتاقی که کوک توش بود میرفت.. حالش خوب نبود.. اون نباید تکون بخوره.. همونجا نشست و گریه کرد.. ده دقیقه بعد.. دکتر داشت از اتاق عمل بیرون میومد تهیونگ: چیشد.. با شمام کوک چیشد دکتر: متاسفم.. این داستان ادامه دارد

لایک و کامنت یادتون نره:) برای دیدن آنچه خواهید خواند برو بعدی:)