
دوستان این پارت دهم نظرات فراموش نشه خوشگلا💓
رفتم دیدم ادرین گفت نه امکان نداره محکم افتاد زمین داد زد ناتالییییییی ناتالی افتاد رو زمین سریع بردنش بخش اورژانس منو ادرین هم همراه اونا رفتیم پدر ادرین هم اومد دکتر اومد گفت خداروشکر نجات پیدا کردن و فقط یه سکته کوچیک بوده به ادرین گفتم دیدی چیزی نبود از خوشحالی ب. غ. ل. م کرد پدر ادرین گفت تو برو با دوستت به مهمونی من پیش ناتالی میمونم گفت باشه ولی قبلش ببینمش رفت و دیدتش بهوش اومده بود سوار ماشین شدیم
رفتیم طرف خونه گفتم خداروشکر بخیر گذشت گفت اره ببخشید اسیر شدی گفتم نه اذیت نشدم پدرت اجازه داد بیای خونه الیا گفت اره نمیدونم چرا انقدر مهربون شده گفتم اره عجیبه ولی خیلی خوبه ل. ب. ا. س. ش رو در اورد گفتم وای رومو کردم اونور گفت ببخشید حواسم نبود گفتم باشه من میرم بیرون
چشام بسته بود خوردم به در اتاقش جایی رو ندیدم ادرین گفت اخ بلند شو بلندم کرد خندیدیم باشه تو ل. ب. ا. س. هاتو عوض کن من میرم گفت باشه راستی خیلی خوشگل شدی گفتم مرسی😊 رفتم بیرون تیکی گفت گشنمه گفتم آه ببخشید بیا ماکارون گفت راجب ژاکلین با ادرین صحبت نکردی گفتم اره وایسا در زدم بیام تو گفت اره بیا
درو باز کردم رفتم تو گفتم ادرین تا نرفتیم درباره یه موضوع با هم صحبت کنیم گفت باشه گفتم یه دختر استخدام کردیم که اسمش ژاکلین ولهنسینگ هست ادرین حرفمو قطع کرد گفت بازیگر تئاتر ایتالیایی گفتم اره قیافشو تو تیترمجله ها دیده بودم زدم تو اینترنت اورد اما عجیبه اومده تو نونوایی گفت باید دربارش ازش بپرسی گفتم اره گفت خیلی هم دختر خوشگلیه
از زبان ادرین مرینت اخم کرد و با عصبانیت گفت هی من خوشگل نیستم باهات قهرم رفتم طرفش گفتم من فقط لیدی خودم خواستم ببوسمش که گوشیم زنگ خورد گفتم نمیشه یه بار مزاحم نشید مرینت خندید گونمو بوسید گفت این باشه فعلا دیدم نینو هست
جواب دادم گفتم سلام بله نینو کار داشتی گفت سلام رفیق کی میاین گفتم آاااا مرینت علامت داد نیم ساعت دیگه گفتم نیم ساعت دیگه گفت باشه قطع کردم گفتم من برم خونه حاضر شم میام با هم بریم باشه ساعت پنج و نیم بود مرینت رفت شیش اومد خیلی خوشگل شده بود چشام برق زد رفتیم خونه اونها سلام کردیم و رفتیم تو چند دقیقه نشستیم حرف زدیم الیا گفت بازی The courage of truth جرعت حقیقت گفتیم باشه نشستیم نوبت افتاد الیا به مرینت الیا گفت جرعت یا حقیقت
از زبان مری گفتم جرعت گفت اگه میتونی گونه ادرین رو ب.ب. و. س گفتم باشه نمیدونم چرا بهم چشمک زدن توجه نکردم میخواستم گون ادرین رو ب. ب. و. س. م روشو برگردوند ل. ب. ش رو بوسیدم سریع جدا شدم رنگ البالو شدم و گفتم خیلی نامردید افتادن زمین خندیدن منم خودم خندیدم
گفتم ولی نامردی بود بازی کردیم تموم شد منو ادرین برگشتیم خونمون تو یه راه دستمو گرفته بود گفت میخواستم یه چیزی بهت بگم من باید برای چند تا مدل باید برم مارسی چند روزی نیستم و نیاز به یه طراح دارم کی از تو بهتر با من میای بریم گفتم اره البته به مادر و پدرم میگم گفت باشه من برای پس فردا بلیط میگیرم گفتم باشه عالیه باورم نمیشه داریم میریم مسافرت
خیلی ممنون دوستان خوشگلم نظرات فراموش نشه
بای💟❣️💓💋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام دوستان گلم من دیگه با این حساب ادامه نمیدم چون حسابم یه مشکل پیدا کرده نمیتونستم وارد بشم با سختی وارد شدم پارت بعدی گذاشته شده یعنی پارت11
عاااااالی بود
ممنون♥😍
عالی
مرسی ❤
عکسش رو از دختر تلیاردر کپی کردی
دختر کی؟ چی میگی عزیزم من این عکسو از گوگل گرفتم دختر تیلیارد کیه
یه داستان هس از مرینت و ادرین
سرچ کن میاد
بلد نیستی
عالییییی🤘😎💙
ممنون
وای جالب بود طولانی تر بنویس تروخدا
ممنون باشه حتما♥❤
عالیییییییییی بود😍
مممنون
آفرین عزیزم خیلی داستانت قشنگ بود ♥️♥️♥️♥️
ممنون گلشیفته جان عزیزی