7 اسلاید صحیح/غلط توسط: 🤍🌸Rose انتشار: 3 سال پیش 503 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
های گایز...💜🌊عذرخواهم که یک مدت به دلیل مدارس نبودم عشقای منـ💖پارت جدید گذاشتم... مرسی که آنفالو نکردی جیگل طلا
_تا میخاست جوابی بده هول هولکی قطع کرد... منی ک نمیدونم چی شده پوکر فیس نگاه گوشی میکردم.. اوه کوتاه ولی فوق العاده بود،ساعت.... اوهههه نههههه11شد باید برم دنبال کار ای تنبلللل بدو بدو کیف دوشیمو ورداشتم،رفتم حاضر شدمو زدم بیرون
ساعت 21:40همان روز....
*وایییییی خدا جونی برام نمونده😭
اما جای شکر داره کار یافتم😃گرچه که مستختمی توی ی کافه چنگی به دل نمیزنه ولی خوبیش اینه دائمه😕*
کلید رو انداختم داخل و عین مرده ها رفتم داخل
اوهههه خدای من تازه یادم امد کوفت نخوردم از صبح...گوشیمم که جا گذاشتم به به:/
تصمیم گرفتم ی چیز سبک سفارش بدم و تا اون زمان رو تخت پلاس شم🤧
اخخخخخ بدنم کوفته شده حسابی ماساژور میخاااام😫
اعـ.... گوشیم آلارم داد:/ینی کیه اخه
بیخیال بابا حال بلند شدن ندارم لابد تبلیغاته
یکم گذشت..... دینگ دینگ🔔چه عجب ایندفعه اون زنگ مبارکو زدن😂
رفتم دم در و سینی رو بعد ی ادای احترام تحویل گرفتم
یک ظرف سوپ سبزیجات و نودل قارچ...
هرچی هس خیلی شکمم قار و قور داره:/
رفتم سر میز نشستم با دیدن گوشیم ناخداگاه لبخند زدم چرا که منو یاد امروز صبح انداخت😆
خب... بریم ببینیم چه خبره در گوشی...
هاااااااانننننن😳😱چی چی شده؟
ا.... این همه... اونم از...
نههههههه 126 تا پیام از جونگکوک و7 تماسسس؟؟؟چرا اخه؟؟؟
از بس هنگ کردم سرمو اروم ب لبه میز کوبیدم. اخه چراااا یکی بگه چرا باید اینکارو کنه
*اینقدر هیجان و دلشوره داشتم، خیلی سریع چند قاشق سوپ تو دهنم کردم و سرم رفت تو گوشی ببینم چی گفته!🤨
:////خدایا.... نوشته: (سلام/ببخشید یهو رفتیم منیجر امد و من نمیخاستم درد سر شه/خوبی؟/کجایی؟/*چندین تاㅋداده*/کوچولو/کجاییییی/حوصلم سر رفت/آرمی میشه باهم حرف بزنیم بازم و....) وای چطوری 126 پیاممم داده😱همین پیام اخریشم چند دیقه پیش بود*عجب پیام تبلیغاتی ا/ت😂*
براش نوشتم:(ا/ت):اممم مشکلی پیش امده؟
نفس از نفسم بالا نیامده بود ک پیام داد....
(جونگکوک)ااااسلام مشکل که نه فقط میخاستیم باهم یکم حرف بزنیم😇
(ا/ت):خدایی؟
(جونگکوک):اره کوچولو وقتشو داری؟
(ا/ت):من همیشه برات وقت دارم راسش...😅جانم بگو؟
(جونگکوک):کجا بودی این همه پیام دادم...
(ا/ت):چی شده مگه
(جونگکوک): بگو حالا
(ا/ت):دیدم قطع کردی... دیر وقتم بود گفتم بازم برم دنبال کار امروز
(جونگکوک):هنوزم میخای کار کنی؟🙁من ک بهت پول ی دو سه ماهو دادم چقد ولخرجی مگه زندگی مجردی داری شیطون😂
(ا/ت):اااا خب حوصلم سرم میره تو سوییت😅
(جونگکوک):اوکی هرجور راحتی به هرحال اگه پول خواستی فقط کافیه بگی
(ا/ت):اااا فقط ی سوال مطمئنی برای من وقت داری مکنه؟
(جونگکوک):اره😂😂منتها بین من و تو تو مکنه ای کوچولووو😂❤️
(ا/ت):اووو بله بله اقا خرگوشه😂
(جونگکوک):کجا هتل گرفتی؟
(ا/ت):ااممم چطور؟
(جونگکوک):میخام بیام پیشت.
*چشمام گرد شد😳ینی امکان داره... ینی میشه... اااا نه نه نه خوابم😓به زودی پامشیم،اخه چرا با..باید بیاید پیشم😶
(ا/ت)*ادرس میدهد*
(جونگکوک):😐😐مرسی خودم پیدا میکنم
(ا/ت):ااا کی میای؟
(جونگکوک):راس 12شب اونجام
(ا/ت):ااا😃خوشومدی... حیحی خب کاری نداری من برم وسایلو مرتب کنم
(جونگکوک):نه برو به کارات برس❤️
(ا/ت):بای بای
(جونگکوک):❤️
_وایییییی خدایا فاجعس
این همه بهم ریختی و شلختگی رو کجای دلم بزارم حدود دوساعت دیگه میاد ای بابا😐قلبم تالاپ تلوپ تو سینه میزد و قرار نداشت💖حال زیاد خوشی نداشتم،آشوبی مرگبار درونم بود اما بازم مشغول جمع کردن وسایل شدم
هوووفف😕ساعت 11:57دقیقه شده👀خدای من
همه جا مرتبه ولی.... اییی وای سر و وضع خودمممم... پذیرایییی😱 ی جیغ ریزی زدم و تا خواستم مشغول شم...
*دینگ دینگ...🔔*
واااخخخخخ چرا زود امد😨
پام تکون نمیخورد استرس تمام وجودم رو گرفته واقعا دارم از نزدیک می بینمش؟😍باحال ناخوشم به زور تا دم در رفتم و بازش کردم....
چیزی که میدیدم شاهکار بود مردی سیاه پوش در دل نیمه شب سئول🤠
_زبونم بند امده بود و فقط بهش زل زده بودم یحتمل الان خونه رو روی سرم خواهم گذاشت😁😕اما....
(ا/ت):ااا....؟؟
(جونگکوک):مهمون نمیخای کوچولو؟
_پریدم بغلش....🙂بوی عطرشو حس میکردم ی عطر ظریف زنانه که وجودت رو تا خود بهشت میبرد
چشمام رو بسته بودم و ناخواسته بو میکشیدمش...حرف زدن درباره این لحظه دیوونگیه:) همینجور توی فضا بودم که با صداش ب خودم امدم
(جونگکوک):ای بابا:/کوچولو من کلی پیشتم نگران نباش نمیخای حرف بزنیم؟
(ا/ت): ااا کی.. کی بغلم کردی؟
(جونگکوک):همین الان😇
_از بغلش به پایین لیز خوردم و رفتم اشپزخونه
(ا/ت):خیلی ببخشید ک چیزی اماده نکردم زود امدی
(جونگکوک):هااا؟من گفتم دو ساعت دیگه بیام که استراحت کنی...اونوقت میگی زود؟
(ا/ت):راستش خب خونه شلخته بود داشتم تمیزکاری میکردم
_میخاستم در ادامه چیزی بگم که دستای قدرتمندشو دور کمرم حس کردم
(جونگکوک):بیبی پس خسته ای بیخیال
_بینی خرگوشی و نرمشو به گردنم نزدیک کرد نفسشو احساس میکردم که چقد مردونه نفس میکشید میخاستم سوالی بپرسم اما کپ کرده بودم از حالتی که پیش امده... قدرت دستاش کم کم بیشتر شد و نمیتونستم تکون بخورم قلبم داشت میومد تو حلقم...
هم شوق داشتم هم میترسیدم
(ا/ت): جی...
(جونگکوک): هیـــس بیب:)
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
44 لایک
چرا نمیزاریییییییی؟؟؟
گذاشتم قلبم
های گایز😍🔥
پارت جدید تو راهه🙂🎊
یوهووو
ببینمممم اگهههههه پارت دیگه نزاریییی میام تو خوابت و....😐😂
بخدا تستچی مشکل داره وگرنه تو راهه
آره💔😐
ردش کرد😭😭بخدا هیچی نداش
تو تماشا بزاااار💔😭
پارتش بلاخره آمده جون دلم🌺🔥💕
ممممممرسی
عالیییییییییییییی
ادامه بده :))))))))♡
خودتم پرتغالییییی
نفسم دوستت دارم چشم🍊🍻
عاللللللییییی پارت بعدی زود بزار
باشه عزیز دل🌺🌸
گذاشتم نفسم🤓ندیدیش که🙂🌹
تستت لایک شد ، عالی بود^^💚
اگح خواستی ب داستانم سر بزن!🥺🧁
خلاصه از داستان•-•:کیم سه ، دختر 25 ساله ، یک شب وقتی مثله همیشه راه مغازه تا خونه رو طی میکرده ، گم میشه !☕ وقتی چشماشو باز میکنه ، دیگه جایی که قبلاً بوده نیست ... ☕ بعد از چند ساعت تازه از چیزای عجیبی سر در میاره ... ☕🖇️ باید معما و راز های عجیبی رو انجام بده و حل کنه ... ☕🖇️ در اولین معما، اون 4 آدم رو میکشه ... 🖇️☕ زنده میمونه ؟ عضو گروه مافیایی میشه؟🖇️☕ همشون یه سوالن ... 🌚🖇️ژانر:معمایی ، عاشقانه ، جنایی، مافیایی،غمگین!🧁🥺
woooow
وای خیلی خوب بود سریع پارت بعدیو بزار
به چشم
گذاشتم🍻
بزار پارت بعدو عالی بود
نظر لطفته ملکه من 💜
چشمـ...
فدایت❤👭💜