داخلش دو نمونه رمان طنز دانشگاهی محبوب معرفی کردم😁
پارت ۱۱
بعد از زنگ خوردن گوشی آلفا جون. ضرب ۱ دقیقه رسیدن😐
سینا- خب خب ببینم این دفعه چه غلطی خوردی سلمان خان.😏
بعد به من نگاه کرد😐همینطور آلفا با اخم من رو نگریست و بعد خوناشام جون رو نگریست🔫😐
_خب وقت نشد بهت اطلاع بدم تازه با امروز سه روز هستش که اینجاست.
_ نچ نچ تلفن گوشی پیامک می زدی😏نکنه بلد نیستی باهاش کار کنی پیر مرد.
سلمان سرش رو انداخت پایین فقط صدای نفس های عصبیش که از رو حرص بود شنیده می شد
_اوه این خانم اگه دیشب وارد منطقه ازاد نمی شد معلوم نبود کی می فهمیدم
از جاش بلند شد که با این کارش همه البته به جز من بلند شدن😐(راستی از اون جایی که ورود افراد غیر متفرقه به جلسه ممنوع است سمیه و آرتی و مادرشاهی
اجازه ورود نداشتن)
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (7)