love laydybug1

از چشم لیدی باگ/ساعت ۲ نصفه شب، داریم با یه شرور میجنگیم. قدرتش اینه که اگه به کسی تیر بزنه اون مهمترین قدرتش رو از دست میده.گفتم:لاکی چارم و برام یه عینک طراحی اومد،فهمیدم باید برم و یه معجزه گر بردارم رفتم و معجزه گر ببر رو برداشتم تبدیل شدم و رفتم اونو به جولیکا دادم.جولیکا:تیتو بیا پنجه هامون رو گرم کنیم.و تبدیل شد برگشتیم،کت نوار:اوه بانوی من یه گربه سان دیگه اوردی.گفتم:مسخره بازی در نیار پیشی، ادامه دادم:لاکی چارم و برام یه کیسه ارد اومد فهمیدم باید ارد رو پخش کنم بعد تایگرز با تمام سرعت بدوئه و وقتی شرور چیزی ندید کت نوار نابودش کنه.

اینکار رو انجام دادیم و جواب داد.رفتم معجزه گر جولیکا رو پس گرفتم بعد رفتم خونه و خوابیدم.

فردا صبح...

پا شدم رفتم مدرسه بعد از چند دقیقه خانم بوستیه اومد و گفت: بچه ها یه دانش اموز جدید به کلاسمون اومد اسمش کاگامی هست کاگامی چون نینو غایبه تو برو پیش ادرین بشین.

دهنم باز مونده بود.همش ادرین و گاگامی باهم حرف میزدن و مخندیدن این قضیه خیلی رو مخم بود.که یهو لایلا گفت:خانم بوستیه من پرده ی گوش راستم پاره شده میشه جامو با کاگامی عوض کنم.خانم بوستیه سرش رو به نشانه ی تایید تکون داد.بلاخره دروغ گفتن لایلا به سود من رسید.

یهو اقای داماکلیس اومد سر کلاس و گفت:به مناسبت کریسمس میخوایم به چین بریم.خانم بوستیه:من تنها نمیام دخترم هم باهام میاد.همگی همزمان:اخییی

بعد مدرسه..رفتم خونه و مامان بابا گفتن که اونا هم میان،چون میخوان مامان بزرگ گالیس رو ببینن گفتم:حتما

پایان قسمت اول

بیخشید اگه این قسمت کم بود

لطفا نظر بدین دوستون دارم😘😘