love laydybug 4

این داستان:عشق اشتباهی پارت اول

از چشم مرینت/تصمیم گرفتم یه نگهبان کامل بشم برای همین رفتم پیش مامان بابا و گفتم:مامان بایا من تصمیم گرفتم بیشتر توی چین بمونم.اونا هم تایید کردن

از چشم گابریل/تصمیم گرفتم یک هفته کسی رو شرور نکنم و صاحبان معجزه گرم رو نفرستم یه نثشه کشیده بودم فهمیده بودم که مرینت به ادرین علاقه داره بنابراین ادرین رو مجبور کردم با کاگامی ازدواج کنه تا بززگترین شاهکارم یعنی مرینت دوپنچنگ رو بسازم هاهاهاها

یک هفته بعد....

از چشم مرینت/دیگه یه صاحب معجزه گر کامل شدم میتونم خیلی کار ها بکنم میتونم معجزه گر های خراب شده رو درست کنم و خیلی کارهای دیگه.

در پاریس...

از چشم مرینت/رسیدم پاریس و دیدم ادرین و کاگامی..ازدواج کردن😨😨😨😨گریه کردم و با تمام سرعت میرفتم که یهو...

پایان قسمت چهارم

ببخشید اگه کم بود

انچه خواهید دید...من دیگه لیدی باگ نیستم من لیدی ماثم عالیه هاهاهاها