امروز اومدم با یه داستان جالب درباره معشوقه شیطان و جالبتر اینکه این داستان بر حسب واقعیت هست و الکی نیست. اگه طرفدار داشته باشه بقیهش رو هم می گذارم. لایک و کامنت و فالوو و معرفی به بقیه فراموش نشه
از وقتی خودم رو شناختم (یعنی از وقتی سنم به حدی رسید که توانستم انسان بودن رو بفهمم)
همش حس می کردم یه نیرویی همیشه همراهمه.
روی موهام دست می کشه و وقت ناراحتم آرامم میکنه
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
عجب چه باحاله ولی😁⚡
ادامشو بزار😃
بابا پشمام بعد یک سال تازه دیدمش😐
ولی بازم عالی بود
به مسابقه ام بیا
مخصوص داستان/رمان نویس ها هست
به به.
سلام رفیق شما کجا اینجا کجا؟!
چه اتفاق جالبی😂
دیروز E.H رو دیدم امروزم تو رو😀
نمی دونستم تو هم اینجایی وگرنه وقتی اکانت پر طرفدارم رو داشتم کلی فالوور برات جور می کردم ولی افسوس که از دست دادمش💔🤕😥
مجبور شدم یه اکانت دیگه بسازم.
اوا. تو اینجا چه شکری می خوری؟!
باید چند تا مورد خدمتت عارض بشوم.
شماره1: مگه اریکا هم اینجاست ؟!😶
شماره2: چجوریه دقیقا وقتی اکانتت رو از دست دادی اومدی اینجا من که آدم معروفی نیستم تو اینجا. در ضمن من می دونم که تو خیلی وقته می دونی اینجام پس نقش بازی نکن.
شماره 3: من و تو چند ساله که دشمن قسم خورده هستیم پس به من نگو رفیق😠😠😠😠
شماره 4: تازه چرا وقتی منم اکانتم رو از دست دادم تو خودت رو زدی به بی تفاوتی بعد حالا یه طوری رفتار می کنی انگار ما داداشم.
حالا هم برو شکرت رو بخور.
باشه حالا چرا می زنی دردم گرفت🤕
اصلا من کمک تو رو نمی خوام والا منو بگو که میام آنقدر دوستانه برخورد می کنم
یادت باشه از این به بعد ما رقیبم💔😠 و اینم یادت باشه که تو اول شروع کردی😤
عالی
سلام به تست های دیگه منم سر بزن
جالب بود
ادامه بده
جالب بود من دنبال میکنم داستانتو