
بچه پارت سوم اومد
ادامه قبل:آن پیرزن هم ادعایش میشد که گرسنه است چون هر روز چاق تر می شد.پس این حال آناستازیا نه اینکه دختر خوبی نبود بلکه مرتکب جرم هم شده بود.سوفی گفت:به قول خودت همش خرافات.او در دستشویی رفت و در را محکم بست.
توی آینه نگاهی به خودش انداخت عوارض زود بیدار شدنش را دید.مو های طلایی اش درخشش همیشگی را نداشت.چشم های یشمی اش بی فروغ بنظر می رسید👀ولب های خشک 👄اما هنوز باور داشت یک پرنسس است.اول تخم ماهی به صورت زد.با اینکه بوی گند پا می داد اما جوش ها را از بین میبرد بعد صورتش را با آب کدو ماساژ داد و با شیر بز شست.
ماسک خربزه و زرده ی تخم لاک پشت گذاشت.تا ماسک خشک بشه یک کتاب برداشت و صفحه ی مورد علاقه اش را آورد.همان قسمتی که عجوزه از بالای کوه می افته و جز دستبندی که از
جز دستبندی که از یک دختر بچه باقی نمی مونه.آب خیار سوفی تموم شد.ناگهان یاد خیار افتاد.با خودش گفت:نکنه اونجا خیار نباشه؟! نکنه خیار تموم شده باشه!تکه های خشک خربزه روی کتاب افتاد.او توی آینه نگاهی به خودش انداخت.پیشانی اش چروک شده بود.سوفی گفت:اون از خوابم اینم چروک ها اگه همین طور پیش بره تبدیل به عجوزه میشم.از فکر خیار ها بیرون اومد و عضلات صورتش را شل و آرام کرد.زیبا سازی سوفی
هنوز تمام نشده بود(ادامه داشت هم درسته)او از پر غاز،ترشی سیب زمینی و یک شیشه کوچک از خون گاو استفاده کرد.بعد از دو ساعت سوفی با لباس صورتی شاد و کفش شیشه ای👗👠 از خانه بیرون رفت. بهترین دوست سوفی در
در قبرستان زندگی میکرد.با سلیقه ای که سوفی داشت تنفر از نور کم،خشونت و رنگ خاکستری توقع می رفت که دوستش را در خانه ی خود ملاقات کند یا به کس دیگری دل ببندد.اما او تمام روز هفته را از تپه بالا رفته تا
تا دوستش را ببیند.او باید از قلعه ی کوچکی که بر اثر نور آفتاب سوخته بود رد میشد.انعکاس صدای چکش(انعکاس یعنی اِکو)پدرانی که برای در ها سایبان می ساختند.مادرانی که مترسک می ساختن و بچه هایی که از ایوان آویزان بودند و غرق در کتاب خواندن.این ها برای سوفی
این ها برای سوف عجیب نبود.موقع کتاب خواندن چشم هایشان نگران بنظر می رسید.جوری صفحه های کتاب را جستجو می کردند که انگار زندگی شان به آن وابسته است.سوفی همان طور که به آنها نگاه می کرد.ناگهان آنه گفت:سلام 👋چرا میر پیشه ساحر؟ سوفی با عصبانیت گفت:اون ساحره نیست!آنه گفت:اون عجیبه پس ساحره س.سوفی جلوی خودش را گرفت که نگوید خود آنه ساحره س.
ببخشید نتونستم دوستش رو بگم اما اسمش رو حدس بزنین.
ببخشید دیر شد نتونستم زودتر بنویسم.راستی مقدار نوشتن منم بگین که بیشتر بنویسم یا خوبه.ممنون( امتیازی نیست)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی قشنگه فقط هنوز نمی دونم چریان چیه 😮😮
ولی تا این جاش که عالی بود 😍😍
راستی کم می نویسی بیشتر بنویس لطفا 😘😘
افرین عالیییی بوددد💕💕💕💕💕😊😊😊😊😊
حتما زود زود بعدی رو بزار
عزیزم اگه بخوای تمام داستان رو توی تست بذاری خیلی زیاد میشه به نظرم بهتره خلاصهش کنی
من تمام داستانش رو خوندم😍