
بخونید دیگه........
بچه ها راستی میکو و لیزا هم سن هم هستن و میکو یه برادر داره که از خودش ۲ سال بزرگتره اسمش هم هینوده هست بعله و اها لیزا و میکو دبیرستانین.........از دید خانم ساچه👈🏻اقای میرکل همه چیزو توضیح داد....خانم ساچه:اقای میرکل یعنی شما فقط شما چقدر بی مسعولیت هستید که میزارید یه دانش اموز کلبدتونو برداره؟؟؟؟؟!؟؟اقای میرکل:ام....... خانم ساچه من اون کلیدو بهش ندادم و خودش کلیدو برداشتهدحتمی یه کاری اثری چیزی هست انقدر همش سختگیرانه کار میکنید😡(عجب جمله ای سختگیرانه کار میکنید؟!!!!!!!)
از دید لیزا👈🏻کم کم چشمامو باز کردم دیدم روی یه تختم توی یکی از اتاق های پرستاری اخه مدرسه خیلی اتاق پرستاری داره....بعدش یه خانم اومد من چون اسمشو نمیدونستم بهش میگم پرستار.....پرستار:لیژا حالت خوبه مشکلی داری یا نداری!؟؟....لیزا:بدنم حس نداره نمیدونم سرده یا گرمه نمیدونم درد دارم یا نه......پرستار: عا خب از تخت بیا پایین شاید تونسیتیم یه قدمی بزنیم ببینیم پاهات حس دارن یا نه یا اگه حس ندارن.....
من از تخت رفتم پایین یه کوچولو راه رفتن برام سخت بود انگار هر قدمی که بر میداشتم راه رفتنم سختر و سختر میشد....لیزا:خانم پرستار من وقتی که هر قدم برمیدارم راه رفتن برام سختر و سختر میشه انگار دارم خسته میشم...........پرستار:راه برو نزار که پاهات خسته بشن...........دیگه تعادل خودمو نداشتم و یهو بوممم خوردم زمین............پرستار:وای لیزا تو نمیتونی از مدرسه تا این مغازه یه کوچولو اونر تر از مدرسه بری باید روی ویلچر باشی....
لیزا:ام باشه................ از دید خانم ساچه👈🏻پرستار اومد با لیزا اومد ولی لیزا روی ویلچر بود......پرستار:خانم ساچه لیزا نمیتونی راحت راه بره و به خاطر همین باید روی ویلچر باشین سعی کنید که بیشتر تو هوای گرم باشه اگه توی هوای گرم باشه بدنش کم کم به اون گرما عادت میکنه و لیزا راحت میتونه راه بره سعی کنید که از چیز های سرد خودداری کنه............ساچه:خیلی ممنونم..........اون دسته های پشت ویلچر لیزا رو گرفتم و با هم رفتیم خونه
از دید میکو👈🏻باید به مامانم زنگ میزدم همه چیزو توضیح میدادم و میگفتم که دیر میام....زنگ زدم(-میکو+مامانش)-سلام مامان امروز یکب از دانش اموزا اومد لیزا رو انداخت تو ه اتاق سرد بعدش اولین نفر نورمن یه پسرس تو مدرسه اون فهمید که لیزا اونجاس بعدش اقای میرکل و بعدش من و بعدش خانم ساچه.........+خب-هیچی دیکه دیر میام خونه😂+باشه خداحافظ........
بعدش گوشیو قطع کردم...یهو دیدم یکی زنگو زد خانم ساآه بود درو باز کردم خانم ساآه اومد با لیزا اومد لیزا با ویلچر اومد.....................
میکو:اووو سلام ویلچر لیزا........لیزا:😐......میکو:😶.......خانم ساچه:😂
...............از دید لیزا👈🏻همینطوری داشتم میرفتم که لیزا اومد جلو و....میکو:اون دانش اموز که گیرت انداخت کی بود؟!!لیزا:دقیقا موقعی که گیرم انداخت ازش پرسیدم اسمش تاکویا بود دختر هم بود...حالا با اجازه من برم کتاب بخونم......میکو:چه کتابی....لیزا😶😐کتاب فنگز(تو گوگل سرچ بزنید میاره)میکو:ا باشه برو منم میرم خونمون خداحافظ.😀لیزا:خداحافظ............
من سریع با دوچرخه ام رفتم خونمون باید راجع اون دختره تحقیق میکردم با اینکه نمیشناختمش...........رسیدم خونه درو زدم مامنم درو باز کرد رفتم تو مامانم پرسید راجع اون دانش اموز چیزی پیدا کردی؟؟!میکو:از لیزا پرسیدم اون گفت که به دختر به نام تاکویا بود بازم باید برم تحقیق کنم راجع اون دختره......
مرسی که خوندید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام.
وای عالی بود واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً عالی بود بعدی رو زود بزار👏👏👏👏👏👏👏👌👌👌👌👌👌👍👍👍👍👍👍👍👍👍
😍😍😍😍😄😄مرسیییی
فکر کنم ادم های زیادی از این داستان من خوششون نیومده باشه،اما برای من مهم نیست من ادامه میدم و مینویسم
سلام.
نه بزار بزار من میخونم و نظر میدم
😄
عـــــــــــالـــــی خیلی خوبه عالیه عالیه عالی عالیذعالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی
بعدی بعدی بزار بزار بدو بدو
مرسی😍
چشم پارت بعد هم میزارم.🎄