
سلام کپی ممنوع
از زبان مرینت:((بابام گفت:((یعنی می تونه آن باشه ؟ گفتم:((بابا درمورد چی صحبت می کنی؟ گفت:((فعلا هیچ کس سوال نپرسه تا مطمئن شم.فردا به آدرین می گی پدرم با پدرت کار داره و بعد از مدرسه می خواهد بیاد خونتون و آدرس خونشون را می گیری فه،یدی تازه بگو تو هم با من میای گفتم:((باشه بابا.گفت:((آفرین به دختر گلم.
بعد از کلی حرف زدن رفتم اتاقم و خودم را مشغول کردم.طراحی کردم📘📘✒✒🖋🖋📝📝با دوستام چت کردم 💬💬💬به لیندا و آرژین گفتم :((بیاند تو اتاقم تا گیم بازی کنیم.بعد کلی بازی با گیم اونا رفتند.بعد زنگ زدم تصویری به لورا ،کلویی و آلیا
((راستی بچه ها فکر کنید دوستای مرینت و لیندا:لورا،کلویی و آلیا هستند و مارگات اصلا تو داستان نیست.))اینقدر خودم را مشغول کرده بودم که نفهمیدم عصر شده و با صدای مادرم که می گفت :((بیایید عصرانه بخورید فهمیدم عصر است.
رفتیم پایین و شروع کردیم به خوردن عصرانه .عصرانه🥮🥮🍨🍨🍨🍦🍦🍦🍧🍧🍧🍮🍮🍮🍫🍫🍫🍰🍰🥐🥐🥞🥞🍿🍿🍭داشتیم .بعد از خوردن عصرانه رفتم تو اتاقم و شمشیر بازی تمرین کردم و پیانو بعد دیدم ساعت ۹ شده رفتم بسکتبال تمرین کردم و خوابیدم.
صبح ساعت ۵:۳۰بیدار شدیم.من ،لیندا و آرژین بعد سوار ماشین شخصی شدیم و به طرف مدرسه رفتیم.وقتی رسیدیم وارد کلاس شدیم و ۵ دقیقه بعد خانم آمد و درس را شروع کرد.بعد از تمام شدن کلاس زنگ خورد و همه رفتند تو حیاط .سریع رفتنم تو حیاط پیش آدرین و گفتم
گفتم:((سلام آدرین خوبی؟گفت:((ممنون تو خوبی گفتم:((منم خوبم.می خواستم بگم که بابام با پدرت کار داره آدرس خونتون را بده تا بعد مدرسه بیایم گفت:((یعنی تو هم می یای گفتم:((آره.گفت یاداشت کن آدرس خونمون را دفترم را برداشتم و گفتم بگو و بعد آدرس خونشون را گفت
بعد گفتم:((ممنون گفت:((خواهش می کنم.بعد از مدرسه سوار ماشین شدیم و رفتیم خانه بعد ماجرا را به پدرم گفتم و آدرس خونه آدرین را به اون دادم پدرم گفت بعد از نهار می رویم خانه شون .نهار🍝🍝🍝🥮🥮نهار پیراشکی گوشت،ماکارانی و کارامل داشتیم
خوردیم و به سمت خانه آدرین راه افتادیم من و پدرم وقتی رسیدیم در زدیم یک خدمتکار در را باز کرد وارد شدیم گفتیم با آقای آگرست کار داریم با خودشان وپسرشان گفت:((الان به ایشون می گوییم بیایند .وقتی آمد پدرم اشک از چشماش ریخت و همینطور پدر آدرین من آدرین با تعجب داشتیم نگاه می کردیم
که یکدفعه پدر آدرین و پدر من هم را بقل کردند و پدر آدرین گفت ویلیام دلم برات تنگ شده بود و پدر من گفت گابریل دلم برات تنگ شده با ما باشید تا ادامه داستان دختر تیلیارد و ماجرای این دو پدر را بفهمید در پارت بعد
خدانگهدار👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام چند روزه پارت ۵ رو گذاشتی؟؟؟
۲ هفته اول تایید شد آمد تو سایت بعد از ۹۵ بازدید عدم تایید شد و دوباره گذاشتم
دو هفته
با سلام به همه طرفدار ها بعضی ها هنوز پارت ۵ را نخواندند و متاسفانه وارد سایت شد و حذف شد پس ویرایش شد داستان و دوباره گذاشتم و الان در حال برسیه
و همه ی نظر ها را ندیدم و وقتی تایید شد لطفا بخوانید و نظر بدهید
سلام پارت یک داستانم با یک تست جک منتشر شده خوشحال میشم که شما هم بخونید💖
سلام
اتفاقا خواندم و عاشق اش شدم در پارت ۶ معرفی اش می کنم
پارت بعدی رو سریع بزار
عالی بود 😍😍👍👍😍👍👍😍👍👍😍😍👍👍😍👍👍😍😍👍
ممنون
با سلام به طرفدار های عزیز پارت ۵ ۸ روز هست در حال برسیه شاید شب منتشر بشود
نه عزیزم هنوز دو یا سه روز مونده تجربشو داشتم🤧
خیلی خیلی خوبه عالی عالی بعدی بعدی
داستان منم بخون در مورد میراکلس هست و اگر خوشت اومد نظر بده.
بعدی رو بزار
ممنون
سلام عزیزم
به نظرم آدرین و مرینت رو به هم برسون و لطفاً معجزه گری هم در کار نباشه
و داستانت رو یه کم رمانتیکتر کن
ممنون
سلام
ممنون
حتما
سلام من نویسنده داستانMeraclous scary castle episode1هستم ممنون که معرفی کردی داستانمو
خواهش
سلام پس پارت بعد چی شد
سلام
پارت بعد در حال برسیه فقط پارت ۵ را گذاشتم وقتی تایید شد بعدی
را می گذارم
چون امتحان ها شروع شده کلاس زبان و ویولن هم دارم
پارت بعد ۲ و۳ روز دیگه میاد
سلام تست خوب بود تست های منم بخون
سلام
ممنون