ویژه ممد و حنا
دخترک با پدرش تازه از بیمارستان میومدن کل روز رو پیش مادرش تو بیمارستان بودن دخترک داشت به قطرات باران که خودشونو به شیشه میکوبیدن نگاه میکرد که اروم اروم چشماش سنگین شدن و خوابید😴😴😪😪چند دقیقه بعد با صدای بد لاستیک های ماشین بیدار شد وپدرشو دید که سعی میکرد ماشین رو کنترل کنه اما موفق نشد
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
او مای گاددددد😬😬
من دیگه برگی واسم نمونده😬🍃🍃🍃🍃🍂🍂
🤣🤣🤣
برو داستانمو بخون از شخصیت اصلی ها بیوگرافی گراشتم
باشه الان میرم میخونم❤
فقط اگه میشه تو هم به داستان های من سر بزن واقعا به حمایت نیاز دارمممم🥺🥺🙏🏻🙏🏻
تمام داستاناتو میلایکم
آجو من الان رفتم تو اکانت قبلیت ولی سالم بود که🥺🥺
یا خدا من جای این بدبخت بودم سکته رو زده بودم😐😐😂😂😂
🤣🤣🤣منم
حالا بنظرت اخرش سر دختره چی اومد
مرد😑😑😂😂😂
مرد😑😑😂😂😂
شایدم نمرده🤔🤔🤔
خب پس چه اتفاق مرموزی براش افتاده 🤔🤔🤔🤔
نکنه دختره زد مرده رو کشت🤔🤔
وا چی چی داشت که تونست بکشتش هیچ چیزش به قاتل بودن نمیخوره
شاید ساطوره رو از دست مرده کشیده کوبیده وسط کلش؟!
چمدونم تو خودت میدونی آخرش چی میشه؟
مح تا همونجا ساختم بیشتر نمیدونم😁😁
ا خوب بقیشو سرهم کن به منم بگو😊😊😊
اهم اهم بقیه داستان: مرده با ساطورش در رو شکست و دخترک همینجوری داشت جیغ میکشید مرد هم ساطورشو اورد بالا و دختره رو کش ت اما این پایان داستان نبود دخترک رو حش همون جا موند و از هرکسی که جاده بود با همون صدای جیغ از افراد کمک میخواست کسایی که فرار میکردم میمردن و اونایی که همون جا میموندن یا بعد چند دقیقه میرفتن کاری به کارشون نداشت
واوو قوه تخیل بالایی داری آفرین خوشم اومد
اره قوه تخیل من بیشتر از انه شرلیه
خوراک نویسنده شدنم
خیلی داستان های پرطرفداری داشتم که حذفشون کردم اونم بخاطر پسرا😊😊
ای وای😭😭😭😭