سلاااااام به همگی 🖐️ 😁 انشالله که مثل همیشه حالتون خوب خوب باشه 🌸 ✨👌 بریم برا پارت چهار 😍🤩👏👌✨🌸
پارت 4️⃣💫
از زبان میزی : مثل همیشه تو همون کافه کنار پنجره نشسته بودم، تو حال خودم بودم و اتفاق های اطراف چندان اهمیتی برام نداشت... تا اینکه خانمی نسبت جوان با کلاه و کت از جنس چرم به رنگ قهوه ای تیره رو به رو نشت و با صدایی ارام ولی ترسناک گفت : ( خانم میزی سوآن؟) میزی : ( بله خودم هستم.. و شما!؟) اون خانم : ( من کارآگاه گودمن از اداره ی پلیس بینالمللی هستم شما باید به چند تا سوال پاسخ بدین...) میزی : با شنیدن این حرف يکدفعه توی دلم خالی شد خیلی ترسیده بودم،نکنه...تو همین فکر ها بودم که از جیب کتش یه عکس بیرون اورد و گفت : ( شما این عکس میشناسین؟؟) میزی : با دیدن عکس مطمئن شدم که دیگه وقتشه فرار کنم به نزدیک ترین در خروجی نگاه کردم و گفتم : ( ام... من،من باید برم.. ) و با سرعتی باور نکردنی از کافه زدم بیرون مدتی نگذشت که دیدم داره دنبال میاد ول کن نبود....
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
ژارت 5 رو بزاررررررررررررررررررررررررررررر
حتما 🌸 ✨💫🌈
چرا نزاشتی؟؟؟؟؟؟؟؟
گذاشتم 🥰
یکم طول می کشه ✨
ممنون
سلام باز هم عالی؛ به نظرم میزی خلافی خارج از قتل یا مرتبت با قتل انجام داده یا شایدم اون هم شاهد بود .
سلام 🌈
ممنونم گل 🌷🌸🌷🌸
چه باحال 😁😯🤩🖐️🌸👏
سلام مثل همیشه عالی فکر کنم میخواسته کسی که هانا را کشته لو بده و در واقع بگه در لحظه ی مرگ هانا شریک بوده
سلام ✨
ممنونم 😍 💕 😍 💕 😍
واو چه تعبیر جذابی 👏👌✨💕
اخه من خودم نویسندم تو مدرسه دوبار رطبه آوردم هر دوبار اول
احسنت 🍂 ✨
انشالله همیشه موفق باشی 🌸 🌸 🌸