
پارت ۱ medical love امیدوارم دوسش داشته باشید |=
آهنگ این پارت : ending scene از IU ( صدای الارم گوشی ) اههه باز اینن با صدای الارم به سختی بلند شدم و خودم رو به جلوی آینه رسوندم موهای بهم ریخته ، لباس نامرتب ، چشما و صورت پف کرده همینطور که داشتم چشمام رو میمالیدم از پله های اتاقم پایین اومدم و به سمت آشپزخونه رفتم یه نودل فوری از کابینت برداشتم و مشغول آماده کردن شدم به ظرفای کثیفی نگاه کردم که چند روزه همونجا بودن و حوصله ظرف شستن نداشتم با فهمیدن اینکه دیگه حتی یه ظرف و چاپستیک تمیز ندارم هوفی کشیدم و مشغول ظرف شستن شدم نودل رو داخل ظرف کشیدم و با ولع هورت کشیدم و مشغول آماده شدن برای رفتن به دانشگاه شدم . کلید خونه رو برداشتم و تصمیم گرفتم راه دانشگاه رو پیاده برم . در چند قدمی دانشگاه صدای آه جین و سونگ وو توجهم رو جلب کرد که به طرفم میومدن سلامی کردم و با هم وارد دانشگاه شدیم . سونگ وو و آه جین خواهر برادرن و یه چند سالی میشه که ما باهم دوستیم . در واقع شاید اونها تنها دوستای من باشن .
با قدم های منظم وارد کلاس شدم و کتاب هام رو باز کردم و مشغول نوشتن تکلیفی شدم که اون رو ننوشته بودم امروزم باید تنبیه میشدم ؟ به هرحال اگه اینبار تنبیه نشم باز هم یه زندگی تکراری دارم در واقع میشه گفت نمیخوام تغییر کنم و از تغییرات متنفرم با وارد شدن استاد به کلاس سرم رو تکون دادم تا این فکر ها از سرم بپرن و به استادم گوش دادم . ( بعد از کلاس ) آه جی : اهه اوپا ( به سونگ وو یه ) بیا بریم یه چی بخوریم دارم از گرسنگی میمیرم سونگ وو : تو کی بوده که گرسنت نباشه ؟ همیشه خدا باید بخوری آه جی : اینقد غر نزن بیا بریم غذا خوری دانشگاه . ا٫ت تو نمیای ؟ جی یان : امم گرسنم نیست ولی باشه تا حرفم تموم شد آه جی دستم و کشید و به دنبال خودش به سمت غذا خوری مدرسه دوید جی یان : اههه آه جی دیوونه شدی آروم تر آه جی : یا الانه که تایم استراحت تموم شه اونموقع دیگه اجازه نداریم بریم جی یان : اههه حواست کجاس !
جانگ کوک : ببخشید معذرت میخوام . کمکتون میکنم بلند شید جی یان : اشکالی نداره آه جی : هوم شما ها من تا حالا شما رو توی دانشگاه ندیدم تازه اومدید ؟ یه پسره قد کوتاه که موهای روشن داشت جواب داد : بله . ما تازه اومدیم ترم ۳ هستیم سونگ وو : آها . خوشبختم . ما داریم میریم غذا خوری شما نمیاید ؟ جانگ کوک : بله . ما هم داشتیم میرفتیم اونجا آه جی : پس بیاید با هم بریم واقعا تعجب میکردم که چه جور اینقدر زود با بقیه صمیمی میشدن اهه آه جی چقد خودشو به اون پسره که موهاش روشنن نزدیک میکنه رفتیم و با هم روی یک میز نشستیم جانگ کوک : خب معرفی نمیکنید ؟ سونگ وو : بله من سونگ وو ام ترم ۲ پزشکی قلب و اینها هم آه جی خواهرم و ا٫ت جانگ کوک : خوشبختم . من جانگکوکم ترم ۳ پزشکی قلب پسره قد کوتاه : من هم جیمین ام دوست جانگکوکم و همکلاسیش ترم ۳ پزشکی قلب پسره ی تقریبا قد بلند که به نظر پولدار میومد : من وی هستم ترم ۲ پزشکی دارو سازی که جیمین برای یه پسری از دور دست تکون داد جیمین : اون دوستمون جینه میتونه بیاد اینجا بشینه سونگ وو : بله هیچ مشکلی نیست جین : سلام . اهه انگار دوست جدید پیدا کردید وی : آره . ما همه خودمونو معرفی کردیم جین : من جینم ترم ۲ پزشکی عمومی از دیدنتون خوشحالم سونگ وو : همچنین
زمان استراحت تموم شد ) آه جی : ما دیگه باید بریم جونگ کوک : بله . و دوباره معذرت میخوام که به دوستتون خوردم آه جی : مشکلی نیست . فعلا خداحافظ تا بعد ( داشتن میرفتن سر کلاس ) آه جی : یااا جی یان چرا هیچی نمیگفتی اصلا . جی یان : چی بگم خو . اصلا شما ها چقدر زود به بقیه اعتماد میکنید . سونگ وو : یعنی چی که اعتماد کردیم ؟ ما فقط با هم آشنا شدیم . به نظر آدم های خوبی بودن من از اون پسره وی خوشم اومد آه جی : اوهوم . اون پسره که انگار یکم قدش کوتاه تر بود خیلی خوشتیپ بود جی یان : بس کنید دیگه بیاید کلاس . شما که نمیخواید با استاد جانگ عصبانی روبرو بشید بعد از تموم شدن کلاس ها داخل دانشگاه موندم تا درس های عقب مونده ام رو بخونم .
یه روزه دیگه داخل دانشگاه داشت تموم شد خورشید داشت کم کم لحاف و پتوش رو آماده میکرد تا بخوابه و ماه کم رنگ هر لحظه داشت پر رنگ تر میشد و خود نمایی میکرد . از سونگ وو و آه جی خداحافظی کردم و به سمت خونه قدم برداشتم راه میانبر رو انتخاب کردم و از کوچه تاریک و سرد گذشتم . تو راه داشتم به خودم و زندگیم فکر میکردم ... زندگی ای که شاید روز های سرد و گرم داشت ولی همیشه یه لایه گرد و غبار روش بود . از وقتی که به زور خانوادم رشته پزشکی رو انتخاب کردم و بعدش با مرگ ناگهانی خانوادم در تصادف با ماشین مواجه شدم . تنها چیزی که داشتم اون خونه بود که دست به دست از خانواده بی چیزو فقیر ما به من رسیده بود . واقعا از دست خانوادم دلخور بودم با اینکه به رشته نقاشی علاقه داشتم فقط بخاطر پول من رو مجبور به انتخاب این رشته مزخرف کردند . ولی من برای به دست آوردن پول سخت داشتم کار میکردم . الان که بهش فکر میکنم زیاد هم انتخاب بدی نبوده چند ترم دیگه که تموم شه و اگه بیشتر تلاش کنم میتونم یه پزشک قلب یا جراح بشم .
امیدوارم مامان و بابام تلاش هام رو ببینم من دختر خوبی برای مامان و بابام نبودم شاید تنها خواسته ای که به زور ازشون قبول کردم همین انتخاب رشته پزشکی بوده باشه . به هر حال چه قبول بشم یا نه من از یه خانواده و ریشه فقیر بودم . با رسیدن به خونه رشته افکارم رو پاره کردم و وارد خونه شدم و بعد از یه دوش سبک وارد تخت خوابم شدم و از پنجره اتاقم به ستاره هایی که مثل فانوس هایی از سقف آسمان آویزون بودن و در سیاهی آسمون شب میدرخشیدن چشم دوختم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب بود🙂
خیلی زیاد خوف بود
اگه زیاد حمایت نشه ممکنه که دیگه ادامه ندم (=
ماشالله به این خلاقیت و نویسندگیت💃🏻❤
خیلیی ممنون 💖💖💖🍓