ببخشید دیر اومد درسام خیلی زیاد بودن😢
ببخشید دیر اومد درسام خیلی زیاد بودن😢
.... از دهنش خ.و.ن سرازیر بود!! دندون های تیز و بلند! قد بلند. چشماش سیاه بود و رنگ پوستش عین آرد! (برگرفته از یک شخصیت ترسناک که از تو اینستا دیدم و نمیدونم کیه😐💔) ...از شدت وحشت بدنم قفل شده بود! نه میتونستم حرف بزنم نه حرکت کنم... ی هو ی چیزی گفت ولی اصلا قابل مفهوم نبود!...
ولی کلاوس اونو فهمید!. و جوابشو داد... اون موجود وحشی شد و ی داد بلند از سر عصبانیت کشید.... و بالای ده تا مثل خودش پشت سرش ظاهر شدن!... کلاوس اروم گفت: چیزی بلدی!؟. منظورشو فهمیدم! گفتم: رزمی و اسلحه سرد! (((هر چیزی که انفجار گلوله.... نداشته باشه اسلحه سرد میگن. اینجا ش.م.ش.ی.ر یا خ.ن.ج.ر رو اصلا درنظر نمیگیریم چون تستچی منتشر نمیکنه فقط چ.ا.ق.و حسابه))) گفت اگه اومدن سمتت با این بزنشون( و ی چ.ا.ق.و میده دست اریکا).!
(از اینجا به بعد با لحن هیجانی، شکه شده و ترسیده بخونید) اونا به طرفمون حمله کردن.... من دوییدم به طرف دیگه..... به همون اتاقی که بودیم رسیدم..... درش قفل بود! میخواستم برگردم اما...... انگار یکی زد تو سرم!..... وحشت زده برگشتم! یکی از اونا بود!!! میدونم کار درستی نبود ولی.... ک.ش.ت.م.ش!
از زبان کلاوس::: خیلی زیاد بودن! نمیشه همشون از بین برد! ی طلسم قدیمی بود که میگفت اگه اصلیه و حقیقیه رو بکشی بقیه محو میشن..... اما ریسک داره! اگه اولین حدست اشتباه باشه در برای همیشه بسته میشه!!....
شخصیت های فیک سایه ندارن!........ هیچ کس نمیدونه من چیم اما خودم که میدونم....! (ادامه از زبان اریکا) :::: صدایی منو به خودم اورد! (تصوری از صداش ندارم ولی مثل کار کردن ی دستگاه یا اینجور چیزا) اروم جوری که کسی منو نبینه به سمت همون جایی که بودم رفتم!... کلاوس بود!.... ولی...... چشماش ابی بود....! نفهمیدم کی اما سرعت حرکت کردنش به سمت یکی از اون موجودات و ک.ش.ت.ن.ش تو دو ثانیه اتفاق افتاد! کم کم بقیه شون محو شدن!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)