
حتما نظر بدید
از دید تیم: داشتم تنهایی تو خیابون قدم میزدم و فکر می کردم که فردا بر می گردیم پاریس ولی می دونم خطر هر جا ممکنه در کمین باشه و خطر منو تهدید میکنه . اگه اون استیو عوضی بتونه منو گیر بیاره معنیش اینه که معجزه گرم هم بدست آورده ولی این معجزه گر خیلی قدرتمنده و ممکنه من نتونم باهاش از دست استیو فرار کنم و ممکنه این زمین که خیلی دوستش داریم رو از دست بدیم
پس در نتیجه باید معجزه گرم رو به کسی که بهش اعتماد دارم بدم فکر کنم مرینت بهترین گزینه باشه ولی با اون همه معجزه گری که دستشه وظیفه اش خیلی سنگینه و خودش هم در خطره باید درباره معجزه گر خیلی فکر کنم داشتم همینجوری تو خیابون قدم میزدم که یهو یه فکری به ذهنم رسید . دو روز بعد: در پاریس : (هنوز از دید تیمه) ساعت 5 بعد از ظهر: امروز تولد برایانه ولی من امروز خیلی کسلم و اصلا حال و حوصله تولدو ندارم
در هر صورت باید تولدو بگیرم ولی تولد این بار باید کوچیک باشه و فقط مرینت اینا و آلیا اینا رو دعوت کنیم حالا باید تنبلی رو کنار بزارم و برم بند و بساط تولدو بخرم . حالا بگذریم (بچه ها یکم داستانو میبرم جلوتر چون میدونید روال تولد چجوری پیش میره دیگه) بعد از تولد: اوف واقعا خسته شدم تو فاز خستگی بودم که آرور بهم گفت : عزیزم چشات قرمز شده برو بگیر بخواب تا من اینجا رو جمع کنم ولی من گفتم: عزیزم مگه میشه ؟ تو برو بخواب من اینجا رو جمع میکنم
بالاخره با هر زوری بود آرورو فرستادم و بعد دیدم برایان داره میره بخوابه بهش گفتم برایان یه دقیقه بیا کارت دارم اون اومد و با چشمای خواب آلود گفت بله بابا من گفتم برات غافلگیری دارم اون یهو چشماش از خواب آلودگی در اومد و گفت چی چیییییییی؟ گفتم بیا خونه رو جمع کنیم بعد بهت میگم مثل جت اومد و بهم کمک کرد و بعد نیم ساعت کار خونه تموم شد و من رفتم رو کاناپه نشستم و به برایان گفتم که بیاد کنارم بشینه . اومد نشست و گفت:
بابا میشه بگی غافلگیری چی بود؟ دارم از هیجان سکته میکنم گفتم باشه باشه . بعد گفتم امسال یه کادوی تولد دیگه هم داری . بچه از خوشحالی زبونش بند اومده بود و نتونست حرف بزنه. بعد من از جیبم یه جعبع کوچیک در آوردم و بهش دادم ولی قیافه اش یه جوری شد ( ناراحت شد) و گفت بابا ازت انتظار بیشتری داشتم این خیلی کوچیکه ولی من گفتم بعضی یه چیز کوچیک میتونه چیز بزرگ داشته باشه
با این حرفم اون گفت راست میگی بابا و گفت الان بازش میکنم وقتی بازش کرد باز ناراحت شد و گفت این که یه بازو بند معمولیه ولی من بهش گفتم مطمنم اگه تو دستت بندازیش خیلی بهت میاد اون گفت باشه و وقتی اونو انداخت از دید برایان:
وقتی اون دست بندو انداختم یهو یه نور قرمزی جلوم اومد و تبدیل به یه موش پرنده شد من گفتم بببب بابا موش پرنده و رفتم پشت بابام قایم شدم . وقتی رفتم پشت بابام دیدم اون موش پرنده و بابام دارن میخندن من گفتم بابا تو و این موش پرنده چرا دارید می خندید؟ اون موشه گفت برایان جان من موش نیستم من یه کوامیم
من گفتم کوامی چیه؟ اون کوامی یا هرچی گفت: ما کوامیا موجوداتی هستیم که میتونیم توست معجزه گر به شما انسان ها قدرت بدیم. من گفتم معجزه گر چیه؟ گفت اون دستبندی که دستته معجزه گره . هر کوامی یه معجزه گر داره که میتونه بهش قدرت بده و معجزه گر من دستبنده. بعد من گفتم : یعنی من یه قهرمانم؟ این بار بابام گفت آره ولی الان وقت تبدیل نیست بهتره که فردا تبدیل بشی
بعد بابام کلی در مورد اینکه کسی نباید به هویتت پی ببره و از این جور حرفا برام گفت و بهم گفت که بهم قول بده با تمام وجودت از معجزه گر نگهداری کنی و برای اهداف خوب و کمک به دیگران ازش استفاده کنی من گفتم قول میدم. از دید تیم: معجزه گرو به صاحب جدیدش دادم خیلی خوب شد. در هر صورت من که خیلی خوابم میاد و چشمای برایان هم داره نشون میده که خوابش میاد . بعد بلند شدم و برایانو فرستادم تو اتاقش و خودم رفتم مسواک زدم ولی تا اومدم در اتاقمو باز کنم یه پیام برا گوشیم اود و توش نوشته بود...
ممنون که تا اینجا با من همراه بودید بچه ها اگه بازدید از تستم زیاد باشه زود قسمت بعدو میزارم و خواهشا نظر بدید و با نظراتتون منو خوشحال کنید . خیلی ازتون سپاس گذارم که با من همراه بودید😘😘😘 چاکر شماA.M.M🌹🌹🌹
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 روز شد ولی داستانم هنوز منتشر نشده😔😔😔
۱۱ روز
Sh.she واقعا ازت خیلی خیلی ممنونم😊😊😊
خواهش میکنم میتونی شانا صدام کنی 😊😁💙
چشم🙂🙂🙂
مرسی
واقعا به معنای کلمه ی محشر داستانت محشر بود🖤❣️❣️
دوست من من فقط میخواستم داستانو هیجانی بشه
خوب هیجان میگیره ولی تیم حقش این نیست و نکشه بهتره استیو بمیره و دخترش بیاد انتقام پدرش رو بگیره
نظرتون چیه اون تیم بنده خدا رو دس از سرش بر داریم و بزاریم زندگیش برسه بد بخت تیم زن داره خواهر داره شوهر خواهر داره پسر داره نکنین تورو خدا نکنین گناه داره
خب من رو مردن تیم برنامه ریخته بودم ولی انگار باید برنامه رو عوض کنم
ولی هنوز دو قسمت تو بررسیه
بچه ها دوست دارم اگه قسمتهای بعدی منتشر شد
حمایت ها خیلی بالا باشه🙏🙏🙏
چون خیلی به حمایتتون نیاز دارم😊😊😊
حمایت می کنم به شرطی که تیم نمی ره
نگران نباش تا هر جا ادامه بدی من حمایتت میکنم 🤗☺️
شما تست هات رو زود بزار حمایت و استقبال پیشکش
😂😂😂
نخند خنده نداره گریه داره
اینجوری باید گریه کنی نگا😭😭😭😭😭😭😭
باشه😭😭😭
چه حرف گوش کن افرین 😅😅😅
ببخشید من یکم شوخم و بعضی وقت ها زیاده روی می کنم به بزرگی خودت ببخش😓😓
نه بابا این چ حرفیه😊😊😊
تو رو خدا تیم بمیره و مرینت استیو رو بکشه
نه تیم بمیره هیچ وقت با داستانت حال نمیکنم من فقط بخاطر تیم و آدرین و مرینت میخونم ۱نفر کم بشه کل داستان از بین میره من عاشق تیمم تو رو خدا تیم نکش تیم رو پس مرینت هم بکش تیم رو میکشی که همه بمیرن بهتره یا آدرین هم بکش یا زن تیم رو بکش آقا دارم چی میگم(چرت و پرت) تیم رو نکش😭😭😭😭
تیم رو نکش بچه خوبیه و دوست عزیز با شما نیستم A.M.M کسی که پایین نظرش نظر دادم تیم بمیره چی به تو میرسه
بچه ها خبر⚠️⚠️⚠️
بچه ها همین الان قسمت 8 هم گذاشتم برای بررسی یعنی الان قسمت 7و8 تو بررسیه
خیلی ممنون از صبوری شما دوستان🙏🙏🙏
امیدوارم هر دو قسمت منتشر بشه و عدم تایید نخوره
بچه ها قضیه مرگ و زندگی
۱. تیم بمیره
۲. تیم زنده بمونه
حتما تو پاسخ این کامنت بگید گزینه یک یا دو اگه نگید خودم گزینه یک رو اعمال میکنم
چون رای خودم یکه
بمیره
۲ تیم رو از همه بیشتر دوست دارم
هردو یا هیچکدام
بميره
دوستان
تستم در بررسی هستش و فکر کنم تا یه هفته ی دیگه قسمت بعدی منتشر بشه
ممنون از صبوری شما دوستان🌹🌹🌹
خیلی دیر میزاری من کل داستان یادم رفته این چه وضعشه بعد 3 هفته تازه گذاشتی که بعد 1 هفته منتشر بشه تازه شایدم رد بشه 🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻
امیدوارم رد نشه ولی به خاطر امتحانا واقعا نمیتونستم سریع بزارم
واقعا معذرت میخوام🙏🙏🙏