👑 The wild queen 👑

خب بخونید بگید چطورع😇😇😇😇🤧🤧🤧🤧

راوی : یونگی و افرادش از دروازه وارد گوگوریو شدن _ زیاد از هان کوچکتر نیست + موافقم سرورم _ من نشانه ای از ازاداری بین مردم نمیبینم قضیه چیه مگه امپراطور از دنیا نرفتن + منم دلیلشو نمیدونم بهتره از مردم بپرسیم مشاور ولیعهد هان از مردی که در حال فروختن سنجاق سر زینتی به بانوان اشراف زاده بود رفت و پرسید + ببخشید اتفافی افتاده که مردم انقدر شادن مرد خندید و گفت _ رو اون تابلو میتونید دلیلشو ببینین به سمت تابلو که چند قدمی ازش فاصله داشت رفت و آن را خواند + به مناسبت جشن تاج گذاری تمامی مردم به قصر امپراطور جدید دعوت هستید تعجب کرد و سپس به سمت ولیعهد برگشت تعظیم کرد و گفت + انگار امپراطور جدید برای مردمش خیلی ارزش قاعله _ منظورت چیع + همه ی مردمش رو برای جشن دعوت کردع ولیعهد لبخندی زد و زیر لب زمزمه کرد + هیچ تغییری نکرده فقط بزرگ شده که صدایی اونو جلب خودش کرد تهیونگ بود که در حال فریاد زدن اسمش بود و به طرفش می دوید × یونگی بهش رسید نفس نفس میزد افراد یونگی بهش تعظیم کردن تهیونگ ولیعهد هان رو در آغوش کشید × یونگی هیونگ دلم برات تنگ شده بود

( زمان حال ) _ خب پس باید با این آهنگ کاری کنم خاطراتش زنده بشه دست حدس زدم صدای مرد توی تلفن بلند شد + اره من کاری کردم که بتونی با گروهش همکاری داشته باشی و نذاری اتفاقات چند قرن پیش تکرار شه پوزخند صدا داری زد _ منت نزار بدون اینکه منتظر جوابی باشه تلفنو قطع کرد و به سمت اتاقش رفت جلوی آینه ایستاد _تمام اتفاقات سلسله مین تغصیر منه اگه من عاشقش نمیشدم....اگه بهش اعتراف نمیکردم.....اگه سعله عشق قدیمی شو شلعه ور نمیکردم.......شاید هیچ کدوم از اتفاقا نمی افتاد با هر کلمه که از دهانش بیرون میومد خاطرات شیرینی که پایان تلخی داشت از جلوی چشمانش رد میشد قطره های اشک مانند بارون روی پوست سفیدش غلط میخورد............روی استیج قدم گذاشت صدای جیغ های فن ها و تکون دادن لایت استیک ها برایش زیبا بود با صدای بلند شد موزیک از بلند گو ها شروع کرد به خوندن

شاید حمایت نشه واسه همین کم گذاشتم راستی اسلاید بعد یع چیزی هست میشه برین و بخونینش

خواهر پلیس من پارت یکش اصلا حمایت نشد اگه خوشتون نمیاد بگین پارت بعد تمومش کنم

تا نتیجه برین 😐😐😚😚😚