
با آدرین رفتیم بیرون دیدم که یهو وایسا اومدن و دارن لوکا رو میبرن . (بعداً میفهمید کی به پلیس خبر داده که بیان لوکا رو ببرن ) آدرین:رفتیم بیرون. بدیم دارن لوکا رو میبرن تعجب کرده بودم کی خبر داده که بیان لوکا رو ببرن
بچه ها یادم نیست تا کجا نوشتم ولی من میرم به فردا صبح که مرینت و آدرین میرم لندن ........ آدرین : ساعتم زنگ خورد بیدار شدم ساعت ۶ بود ساعت ۹ پرواز داشتیم با مرینت . دیشب تا دیر وقت فقط فکرم شده بود مرینت نمیتونستم بخوابم به زور ساعت ۲ خوابیدن . مرینت : بیدار شدم دیدم ساعت ۵ و نیمه بلند شدم و رفتم قهوه برای خودم درست کنم ( توی داستان الان زمستانه و توی بهمن هست ) توی این هوای سرد قهوه میچسبه .
رفتم پتو رو برداشتم و انداختم دورم و نشستم لبه پنجره و پنجره رو بگم باز کردم به قدری که هوا بیاد تو اتاق . آدرین : رفتم برم از اتاق بیرون که با مامان جان روبرو شدم .بازم احتمالا داشتند طبق معمول میرفت تا آقای تنبل رو برای شرکتش بیدار کنه (داداشش رو میگه) آدرین :سلام مامان . آمیلی. :به به آقای سحر خیز چه عجب یک بار نیم ساعت زود تر بیدار شدی . آدرین :امروز روز نهمین باید برم لندن . آمیلی :وای خاک به سرم یادم نبود 🤣🤣🤣 راستی با کی میری امسال ؟ آدرین:با یک فرد خواص . آمیلی :ای شیطون با مرینت دیگه نه . آدرین :مامان مثلاً داشتم حال میکردم ها . آمیلی :حالا تو برو صبحونتو بخور بعد برو
آدرین:رفتم صبحونمو خوردم که دیدم برادر گرامی بیدار شدن . بابا جان هم که همچنان در بالا تشریف دارن . مامانم که رفت دوباره بخوابه پس من اینجا با آقای خا و چل تنهام 🤣😐😐😐 (رو این علامته قفلی زدم 😐😐😐😐😐😐😐😐😐) برادر گرامی :به چطوری آدرین جان چه خبرا چکار میکنی داداش گلم آدرین :چیه باز چی شده دوباره صبح شد دوباره بر برای آقا شروع شد که بنده کوچکشم شما بزرگتر شی و منم برسونمت شرکتت . نخبر آقای محترم بنده امروز شرکت نمیروم . یعنی بخواهم واضح تر بگم کلا تا آخر ماه شرکت نمیام . برادر گرامی :جانن😐😐😐😐 یعنی چی که تا آخر ماه شرکت نمیریی.
آدرین :یعنی نمیرم دیگه دارم میرم لندن . برادر گرامی:(بچه ها دلیل اینکه میگن برادر گرامی اینه که اسم داداش ادرین رو فراموش کردم۰😐😐😐😐) برادر گرامی :اونوقت با کی . آدرین :اونس به من ربط داره . آدرین:صبحونه خوردم و رفتم تو اتاق آماده شدم که برم دنبال مرینت بریم فرودگاه . مرینت:دیدم آدرین از در خونشون اومد بیرون و منم از همه خداحافظی کردم و رفتم بیرون و سوار ماشین آدرین شدیم که .......
بای بای بای بای .... چالش :بکینکی ؟اکر هستی بایست کیه ؟خودم:جنی و جیسو
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی ❤ جواب چالش : هستم . جیسو ، جنی ، لیسا و رزی🖤💖
لایک شد.
عالی بود داستانت عالیه
عالی بود
مرسی که نظر دادید
تستچی دوباره اشتباه نوشته 😐😐😐😐
درستش بلینکی هست
لیسا